کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

12 ماهگی کیارش و کیانا

  فقط و فقط 1 ماه دیگه تا تولد 1 سالگیتون مونده و من تو این فکرم که چه جشنی براتون بگیرم. کیارش و کیانا عاشق بطری هستن و منم بعضی وقتها بطریهای آب رو می دم بهشون بازی کنن . این روزا گل پسر مامان یاد گرفته که در بطری  وهمین طور شیر شوفاژ رو باز کنه. کیانا هم که با گوشی بابابزرگ واسه خودش آهنگ می ذاره. دیشب بابا بزرگ مهربون خونمون بود و داشت با کیارش بازی می کرد و کف پای عشق منو غلغلک می داد که یهو دیدیم کیارش هم داره کف پای بابا رو غلغلک می ده. امروز ٥ بهمن ١٣٩٠ صبح که از خواب بیدار شدم کف پای کیارش رو غلغلک دادم و دیدم اون هم همین کارو با من کرد. وای خدای بزرگ پسرم دیگه بزرگ شده ، مرد شده.  &nb...
1 اسفند 1390

11 ماهگی کیارش و کیانا

امروز صبح کیارش لبه بالایی شوفاژ رو با دستاش گرفته بود و خودش رو بالا می کشید مثل حالتی که داره بارفیکس می کنه. این روزها هم مرتب دنبال من می یاین آشپزخونه و کشوهای کابینت رو می ریزید بیرون.این روزا دستتون به لبه میز ناهارخوری می رسه و دلتون می خواد به هر چیزی که رو میزه دست بزنید، به قول بابا رضا پا بلندی می کنید. شبها حدودای ساعت ٨ اوج بازی و بازیگوشیه ، دنبال بازی می کنید ، جیغ می زنید، غش غش می خندید و سر به سر هم می ذارید.   امروز من و مامانی بردیمتون مرکز بهداشت واسه قد و وزنتون ، همه چیز عالی بود و خانوم دکتر به خاطر رسیدگی عالی بهم تبریک گفت. کیانا قد:٧٣  وزن :١٠ کیلو کیارش قد:٧٥ وزن:٩٤٥٠ کیلو &...
1 بهمن 1390

اولین شب یلدا

   پارسال شب یلدا که شما فسقلیها تو دلم بودید همه فامیل خونه بابابزرگ بودن و خیلی هم خوش گذشت. اما امسال خونه خان دایی بودیم و حسابی به شما وروجکها خوش گذشت.واییییییییییییی عسل کیانا رو خوابونده بود روی اسکیت برد و از این طرف به اون طرف می کشیدش.طفلکی از بس کیانارو از این طرف به اون طرف کشونده بود ، خیلی زود خوابش رفت. یه کمی هم با مرغ مینا دایی بازی کردیدو البته 2 بار هم کیانا رو نوک زد، فال حافظ گرفتیم ، با جوجوهام تانگو رقصیدم و.... ...
1 دی 1390

10ماهگی کیارش و کیانا

  کیارش ، خواهرش رو بوس می کنه . خدای بزرگ هزاران بار هر روز شکر می کنم به خاطر وجود دو فرشته زیبا در زندگیم.    ٤ آذر تولد پسر عمو پارسا بود و ما هم خونشون بودیم. این هم پارسا آقا فیل مهربون اینجا چند روزیه که وارد 10 ماهگی شدید و حسابی شیطون و بلا . دست به مبل راه میرید و خیلی هم ذوق می کنید.عاشق تی وی و میزش شدید و کیارش هم که می ره بالای میز می شینه.من هم یه عالمه بالش گذاشتم پایین میز که اگه خدایی نکرده افتادید ، زیرتون نرم باشه کیانا هم چند روزیه به جای سینه خیز چهاردست و پا می ره  ولی کیارش هنوز سینه خیزه کیارش چند روزیه که یاد گرفته علاوه بر بابا و دد بگه ماما اون هم فقط و...
1 دی 1390

9 ماهگی کیارش و کیانا و دندون در آوردن+اولین سفر هوایی

یه کمی از سفرمون براتون بگم :شب قبل از سفر دایی مهدی و دایی علی شب رو خونه ما موندن تا فردا صبح زود مارو تا فرودگاه همراهی کنن . من و بابایی کلی استرس داشتیم که تو پرواز به بندر بی تابی نکنین ولی خوشبختانه کیانا که کل پرواز تو بغل بابایی خواب بود . کیارش هم تو بغل من بازی می کرد و بلند بلند میگفت دَدَددد . مسافرت خیلی خوبی بود و شما هم اولین بار شهر بابا رو دیدین و حسابی پیش مامان بزرگ و بابا حاجی و عمه ها و عموها بهتون خوش گذشت و البته یه اتفاق خیلی خوب هم افتاد: + اول آبان بود که کیارش از صبح خیلی بی تابی می کرد و گوشی من دستش بود و صدای دایی مهدی رو می شنید که یهو دیدم گوشی من پر از آبه و ممکنه خراب بشه رفتم خشکش کنم...
1 آذر 1390

8 ماهگی کیارش و کیانا

این هم یه عکس خوشگل از دایی مهدی و نی نی گوگولیها که با دیدن دایی مهدی اینقدر ذوق می کنن که از سر و کول دایی بالا می رن.الهی منم قربون دایی مهدی برم که اینقدر مهربونه و به مامانی کمک می کنه کیارش این روزا خیلی مرد شده چون نه خبری از دل درد هست و نه بغل مامان . تازه یاد گرفته با خواهر کیانا بازی کنه ولی نمیدونم چرا هی از روی هم رد می شین و جیغ همو در میارین آخرهای ٧ماهتونه که پسر عمه کیوان اومده بود برای اولین بار دیدنتون و شما هم رفتین تو بغلش و حسابی جا خوش کردین . آخرای این ماه هم می خواین برای اولین بار برین زادگاه بابایی کیارش و کیانا تو ٧ ماهگی بدون کمک می شینن و اگرهم بیفتن دوباره خودشون بلند می شن هورا...
1 آبان 1390