سال نو 90 و سیزده به در به همراه دوقلوها
امسال برای اولین بار سفره هفت سین رو خونه خودمون انداختیم و البته دوتا فرشته کوچولو به خانوادمون اضافه شده خانواده بابایی که اینجا نیستن ، خانواده مامانی هم ما رو به نمک آبرود فروختن و شب عید ما رو تنها گذاشتن یه خاطره جالب ، هنوز 40 روزتون نشده بود و من داشتم پرتغال می خوردم که دیدم کیانا داره منو نگاه می کنه و ملچ ملوچی راه انداخته که بیا و ببین.یهو یادم اومد که تو دوره جنینی هم وقتی پرتغال می خوردم خوشش میومدو با مشت به دیواره دلم میزد. از پیشش بلند شدم و به خودم قول دادم تا هر وقت که نمی تونه پرتغال بخوره جلوش نخورم.اون پرتغاله هم کوفتم شد. یه خاطره پستونکی تازه به دنیا اومده بودین که یه روز عمه لطی...