وروجکای سه سال و نیمه
کیارش و کیانای عزیزم دوستتون دارم از عمق وجودم ، از دلم ، از قلبم
باغچه رستوران:
تعطیلات عید فطر یه روز راهی جاده کن شدیم و در کنار رودخونه یه روز خوب رو تجربه کردیم. رو تخت کناریمون خانوم و آقای جوونی کنار هم و خیلی عاشقونه نشسته بودن و کیانا با لبی خندون محو تماشا بود و بعد از اعتراض بابایی به خانوم طلا که به مردم نگاه نکنه در جواب گفت شما هم اینجوری بشینین
مرد کوچولو بعد از خوردن ناهار شروع کرد به قدم زدن در محوطه رستوران و کنار رودخونه که ناگهان افتاد تو رودخونه و کمی بدنش خراشیده شد و لبش هم پاره . خدا خیلی بهمون رحم کرد
تعالی:
به محض وارد شدن به پارک ، کیانا و کیارش دنبال دوست می گردن و یه روز متوجه شدم که کیانا با دونا خواهر دوست شده . نکته بامزه ش این بود که کیانا با صدای بلند میگفت تعالی و بعد غش غش می خندید. کمی بعد از کیانا پرسیدم اسم دوستات چیه و در جوابم گفت تعالی . از خودشون پرسیدم ، سکوت کردن و منم متعجب بودم که یکیشون خیلی آروم گفت عرب،با زبان عربی دست و پا شکسته ای که به یاد داشتم، اسمشونو پرسیدم ،مریم و مونا و در نهایت فهمیدم که عراقی ساکن نروژ هستن . ولی هنوز متوجه تعالی گفتنای کیانا نشده بودم و کمی که دقت کردم متوجه شدم دو دختر عرب به کیانا میگن تعالی به معنا بیا در فارسی شب جالبی بود از اینکه کیانا چقدر راحت تونسته بود با اونا ارتباط برقرار کنه و تمام مسیر برگشت به خونه با صدای بلند و لهجه ای غلیظ می گفت تعالی تعالی
من بلدم اِ اِ :
مردتیه مردِ کوجولوی من تمایل داره مستقل بشه مدتیه بدون اینکه دستِ منو بگیره به خواب میره و جدیدا میگه من بلدم ،بزرگ شدم و باید خودمو بشورم . منم به شدت استقبال کردم .
سرزمین عجایب به روایت تصویر:
کیانا همچنان به بازیهایی متناسب با سنش علاقه مند بود و کیارش به بازیهای کامپیوتری!
حرفهای بامزه:
- بابایی به کیارش میگه باید به قولن عمل کنی کیارش با خنده و تعجب میگه عمل که مال بیمارستانه
- من و کیانا کنار هم نشستیم و کیارش با دیدنمون میگه وای چه خانومای خوشگلی
- کیارش میگه مامان هات باند بخر واسه خودت و کیانا که مثل پرنسس بشید
شوهر بمیره: