سه سال و ده ماهگی غنچه های باغ زندگیم
مرغ عشقای من عشقتون همیشگی
مریضی کیانا و کیارش:
چند روزی بود که فرشته های زمینی من ، خصوصا کیانا خیلی مریض بودن . تب کیانا لحظه ای قطع نمیشد و همین کیانا رو خیلی عصبی و ناراحت کرده بود . من و بابایی همه تلاشمونو واسه سلامتی وروجکا کردیم و خدا رو شکر امروز حال عمومی جفتشون خوبه و من خدای بزرگ واسه سلامتی شما شکر میکنم
علاقه کیانا به شعر:
کیانا جونم خیلی خوشگل این شعرو می خونه جوری که دلم واسه صدای ناز و دخترونه ش ضعف میره
یه دختر دارم شاه نداره
صورتی داره ماه نداره
از خوشگلی تا نداره
به کس کسونش نمیدم
به همه کسونش نمیدم
به راه دورش نمیدم
به حرف زورش نمیدم
به کسی میدم که کس باشه پیرهن تنش اطلس باشه
شاه بیاد با لشکرش
شاهزاده ها دور و برش
واسه پسر کوچیکترش
آیا بدم؟
آیا ندم؟
آیا بدم آیا ندم؟
آهنگ مورد علاقه کیارش:
مرد کوچولوی من رو ب من و بابایی این شعر زمزمه میکنه و ما غرق عشق و شادی میشیم
ای جونم عمرم نفسم عشقم
تویی همه کسم آی که چه خوشحالم تو رو دارم
مذاکرات شیرین من با دوقلوها:
- به کیارش میگم چرا اینهمه دوستت دارم میگه آخه عمر منی ، منو ب دنیا آوردی
- کیارش خیلی از ریش و سبیل بدش میاد و میگه خارشیه مم یه روز بهش گفتم تو هم بزرگ بشی خارشی میشی اونم گفت ریشامو برات میزنم
- کیارش خیلی تب دار و مریض بود و از شیاف خیلی بدش میاد ، منم مرتب بهش شربت تب بر میدادم و پاشویه ش میکردم ولی متاسفانه تب پایین نمی یومد . ظاهرا خودشم از این وضعیت کلافه شده بود و یهو گفت مامان یه شیاف بذار و راحتم کن (منم قیافه م اینجوری شد)
- به کیانا گفته بودم هر کی حرف بد بزنه خدا سیاهش میکنه ، هر وقت حرفی از دهنش میپره بالافاصله دستاشو میگیره بالا و میگه خداااااا منو ببخش
- لوله های زیر سینک ظرفشویی رو باز کرده بودم و مشغول تمیز کاری بودم که کیارش بهم گفت مامان چه خانوم مهندس خوبیه . در آخر شیر اب باز کردم که ببینم آب از پایین چکه نکنه که کیارش گفت مامان چکه نمیکنه کارتو درست انجام دادی(من از اینهمه هوش و ذکاوت مردِ کوچولو متعجب شدم)
- دارم دستشویی رو می شورم که کیارش با تعجب نگام میکنه و میگه مامان چرا کارگری می کنی؟
حرفهای بامزه:
- کیارش میگه بالش ستاره دارم شاه نداره به کس کسونش نمی دونم به همه کسونش نمیدم(یه بالش ستاره داره که خیلی بهش وابسته س)
روزهای خوب پاییزی:
چشمک زدن خانوم طلا
کاردستی کیانا و کیارش:
حلزون صورتی کار دست خانوم طلاس
مرد خونه،خانوم خونه:
از وقتی یادم میاد کیارش در غیاب بابایی مرد خونه بوده و از من و کیانا مراقبت میکرده یه روز که می خواستم بیرون برم به کیانا گفتم الان تو خانوم خونه ای . اونم با اون صدای ظریف و ناز دخترونه ش گفت چه جوری ؟ یعنی چیکار کنم؟ منم گفتم میشه مدیر خونه و نمی ذاری بابا و کیارشی خونه رو ریخت و پاش کنن و هر کاری باید با اجازه تو باشه. من اینجوری بودم کیانا اینجوری بابایی هم اینجوریکیارش هم بی تفاوت
ژوراسیک پارک تهران:
اواخر یه روز خوب پاییزی به همراه کیارش و کیانای عزیزم پارک ژوراسیک بودیم . پارکی از انواع دایناسورهایی با سر و گردن و دهان متحرک . کیارش و کیانا از نزدیک شدن به دایناسورها واهمه داشتن و کلی از دیدنشون ذوق زده شدن
کیانای هراسان از صدای دایناسور
کیارش و کیانا بهمراه پارسا محو تماشای بیرون اومدن جوجه دایناسور از تخم و متعجب از اینکه چرا دوباره میره توی تخم