کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

چهار سالگی کیانا و کیارش

1393/11/5 18:09
نویسنده : الهام
2,769 بازدید
اشتراک گذاری

خدای من همان خدایی ست که هر صبح سلامش می کنم و می گویم: امروز بیشتر از بقیه روزها مواظبم باش.امروز یک شانس دوباره برای زندگیست، من قدرش را میدانم ،تو هم کمکم کن. خدای من همان خدایی ست که هر شب قبل از خواب یادش میکنم و از او می خواهم فردا روز دیگری باشد، فارغ از همه سایه روشن های امروز. فردا را رنگی می خواهم خدا ، رنگش سبز باشد یا آبی ، زرد باشد یا بنفش فرقی نمیکند.خدای من همان خدایی ست که وقتی می خندم ، یادم میاید او مرا می خنداند و وقتی گریه می کنم می دانم امتحان دیگریست.خدا امتحان های سخت از من می گیردولی تقلب هم زیاد می رساند ، دور از چشم همه. 

من خدایی دارم  به زیبایی یک پروانه ، به بزرگی یک اقیانوس،به مهربانی یک مادر ،به بی توقعی یک پدر ،خدایی که خانه اش همین حوالی است،دیوار به دیوار قلبم

خدای بزرگ فرشته های زمینی ام رو به تو می سپارم

هنرمندای کوچولوی من:

تجدید خاطرات:

روز شمار تولد چهار سالگی شروع شده و این روزهای من بیشتر از همیشه حس و حال مادری داره .همراه با کیارش و کیانای عزیزم خاطرات خوب نوزادی رو مرور میکنیم و سه تایی ذوق زده میشیم .

اولین روز زندگی  غنچه های باغ زندگیم:

یک سالگی نفسای زندگیم:

دو سالگی بهوونه های زندگیم:

سه سالگی کیارش و کیانای عزیزم:

حرفهای بامزه و شیرین دوقلوها:

  • کیارش دفترچه بیمه منو گرفته و گوله گوله اشک میریزه و میگه : آخه چرا مریض شدی گریه. می خوام دفترچه رو پاره کنم که دیگه مریض نشیدلشکسته
  • کیانا می گه مامان یه نی نی دخترونه برام بیار ، می خوام خودم ازش نگهداری کنم ، ولی بهش شیر و غذا نمیدم که همیشه کوچولو بمونهخنده
  • به کیارش میگم یه لحظه بیا ، میگه صبر کن دارم کارای شرکتمو انجام میدم ، امروز با مهندس جلسه دارمگیج
  • کیارش به کیانا میگه منو نبوسی خیلی سرما خوردم تازه خلظ هم دارمقه قهه
  • کیارش به کیانا میگه اجازه میدی با اسباب بازیت بازی کنم اونم میگه نه ، کیارش میگه من ناراحت میشم و میرم تو اسمونا ، کیانا میگه چه جوری ؟ کیارش میگه مثل بابا جی ، کیانا میگه قلبمو شکستی بیا بگیر

عاشقانه های کیارش و کیانای عزیزم:

نماز خوندن کیانا:

یه روز که سخت مشغول کارای خونه بودم متوجه شدم کیانا چادری که خاله لیلا براش دوخته رو سرش کرده و یه پتوی کوچولو ب جای سجاده زیرش انذاخته و مشغول نماز خونده ،نزدیک ک شدم متوجه شدم خیلی آروم صلوات می فرسته منم سریع یه عکس از خانوم زیبا گرفتم و بعدم بغلش کردم و حسابی چلوندمشبغل

 

 

پسندها (7)

نظرات (13)

فاطمه
6 بهمن 93 19:31
تولد جوجه هات مبارک مامان الی انشااله سالم و موفق در کنار پدر و مادر زندگی کنن به ما هم سربزنید اگه خواستید لینک کنید
الهام
پاسخ
ممنونم
شیوا
11 بهمن 93 10:04
سلام الی عزیزم تولد خانم کوچولو و اقا کوچولو رو پیشاپیش تبریک میگم ..حتما الان کلی کار درای و برنامه ریزی میکنی برای تولد عشق های کوچولوت. بوس برای خودت و دوقلوها.
الهام
پاسخ
سلام شیوا جونم خوبی ممنونم ک اینهمه بهمون لطف داری همیشه دعا گوت هستم عزیزم
خاله
25 بهمن 93 19:03
تولد کیانا جون و آقا کیارشی رو تبریک می گم همیشه این جوری شاد باشن مبارک تون با شه جوجه کو چو لو ها ما شاا لا ما شاا لا خیلی همو دوست دارن انشاالا همیشه اینطور می مو نن انشاا... بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
الهام
پاسخ
ممنونم از لطف شما
سولماز
26 بهمن 93 20:25
سلام دوست خوبم ببخش از شما غافل شدم بدجوری گرفتار شدم تولد جوجه ها مبارک شاد وخوش باشید البته الان بهترم
الهام
پاسخ
مرسی سولماز جون بلا ب دور چی شده
شیوا
30 بهمن 93 14:29
الهام جون به شدشت منتظر دیدن عکسهای تولد خانوم کوچولو و آقا کوچولو هستیم
الهام
پاسخ
شیوا جون در اسرع وقت میذارم
فاطمه امین
2 اسفند 93 18:05
سلام عزیزم خوبی؟تولدکوچولوهاتوپیشاپیش تبریک میگم البته دیگه کوچولونیستن واسه خودشون کسی شدن میبوسمتون هزارتا
الهام
پاسخ
مرسی فاطمه جون
مامان انیس
3 اسفند 93 13:18
مبارک باشه عزیزم همه لحظه هاتون رنگی و پر از شادمانی می بوسمتون
الهام
پاسخ
مرسی انیس جون خوشگلا رو ببوس
حدیث
6 اسفند 93 18:21
سلام کیارش ویکانای خوشگل تولدتون مبارک خوشگلا ایشالله همیشه سلامت باشین وبه تک تک ارزوهاتون برسین خدا حفظتون کنه
الهام
پاسخ
مرسی حدیث جان شما هم سلامت و شاد باشید
مامان امیرعلی
8 اسفند 93 13:36
ماشالله هزار ماشالله خیلی نازن خدا حفظشون کنه خیلی دوست داشتنی هستن بووووووووس
الهام
پاسخ
مرسی عزیزم لطف دارید
آزاده
10 اسفند 93 19:21
سلام الهام جونم.تولد دوقلوهای خوشگلت رو باتاخیر بهتون تبریک میگم.ا زطرف من وترنم حسابی ببوسشون.
شیوا
16 اسفند 93 18:56
سلام فسقلی چطورن ببسشون راستی چی شده دیگه نینویسی خانوم . چرا نمی نویسی ها؟سلام خوبی چرا عصبانی هستی هان هان
شیوا
17 اسفند 93 15:42
سلام الی جون خوبی عزیزم؟ خانم واقا کوچولو خوبن؟ خبری ازت نبود نگرانت شدم انشاالله به خاطر جشن تولد بچه ها بی خبری.
الهام
پاسخ
سلام عزیزم از اخرای بهمن خیلی سرم شلوغ بود و متاسفانه نتونستم اپ کنم ولی ب خاطر تو ی پست گذاشتم
مامان شانیاو شایان
14 اردیبهشت 94 15:32
سلا راستش من خیلی وقته وب ون رو می خونم ماشالا دخترتونکیانا خانوم و اقاکیارش خیلی نازن خیلی ایشالا خدا حفظشون کنه از ظرف من ببوسید شون