چهار سال و نه ماهگی دوقلوهای من و سفر به جنوب
سفر به جنوب:
اول آبان با ذوق و شوق همیشگی دوقلوها ،راهی زادگاه بابایی شدیم و کیارش و کیانا در کنار عمه ها و عمو ها کلی خوش گدروندن.
متاسفانه گوشواره کیانا تو دریا گم شد و اینجا کیانا در فراغ گوشواره گریه میکنه
روزهای خوب در کنار دوستای خوب:
کیانا و آنا جون
Phonics3A:
سفرمون خیلی طولانی شد و به همین خاطر این ترم خصوصی و به صورت فشرده برگزار شد .پیشرفت زیادی تو یادگیری زبان داشتید و دوست داری که نوشته های روی در و دیوار خیابون بخونید .اینم جایزه های پست من مهربون:
گردش و پارک ی روز پاییزی:
ی روز خوب پاییزی با دوقل خوشگلم پارک بودیم و کلی خوش گذروندیم ، کلی عکس گرفتیم ، همدیگه رو تاب دادیم و با صدای بلند و از سر شوق قهقهه سر دادیم .
حرفهای بامزه:
- کیارش میگه همش بهم میگی بچم بچم عشقم عمرم ولی تا کار بدی میکنم دعوام میکنی و هی میگی بکن ، نکن
- این روزا به جای خاله بازی ، بابا بازی می کنن و چه دیلوگهای با مزه ای بینشون رد و بدل میشه . کیارش در نقش یه پدر مهربون و کیانا هم یه دختر لوس . البته بابا رضا هم تو بازیشون در نقش کیارش ظاهر میشه و فقط منم که نقشی ندارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی