چهار سال و ده ماهگی گلدونه های من
نازنین های من ماهگردتون مبارک
پازک ژوراسیک:
یه روز شاد شاد در کنار دینا و یاسین
حرفهای بامزه:
- کیارش میگه مامانی کی ما رو درست کرده؟ میگم خدا میگه چقدر خدا قویه ، دلم میخواد دستای مهربون خدا رو ببوسم . دوباره میگه آدما حیوونا رو درست کردن که اینبار من کاملتر جوابشو میدم و میگم خدا ی مهربون همه چیو آفریده انسانها ، حیوانات ، درختا ووووو . کیارش که به شدت احساساتی شده بود میگه مامان میشه خدا رو ببینم که منم میگم خدا رو نمی تونی ببینی که باز هم در جوابم میگه چرا . یه مثال کوچولو براش زدم و گفتم یه نفس عمیق بکش بهش گفتم هوا رو نمبینی ولی هست خدای بزرگ رو هم نمبینی ولی دستای پر مهرش روی سرمون هست و همیشه و همه جا مراقبمونه . ظاهرا پسر کوچولوی کنجکاو من فعلا راضی شده
- کیانا یه نقاشی خیلی خوشگل برام کشیده بود و اونو بهم هدیه کرد پرسیدم چرا همیشه نقاشیهاتو بهم هدیه می کنی اونم جواب داد که آخه تو از من حمایت می کنی بهش گفتم میدونی حمایت یعنی چی اونم گفت اینهمه برام زحمت میکشی ، از من نگهداری می کنی و همه چی برام میخری
- به کیارش میگم چقدر بابا جون مهربونه که اینهمه دوستت داره میگه اون بابا جون نیست عشقه ، جونه ، نفسه
- کیانا میگه من بهترین مامان دنیا رو دارم میگم چرا ، میگه اینهمه دوستم داری و همیشه خوشحالی و لبات می خنده
یه روز عالی و هوای بارونی - دماوند:
اواسط آدر دماوند بودیم و در کنار عسل جون به کیارش و کیانا و همچنین بزرگترا حسابی خوش گذشت . هوا بارونی و خنک و فوق العاده تمیز بود.
اولین برف پاییزی:
یه صبح برفی من و بابایی مهربون کار و زندگی رو تعطیل کردیم و با وروجکا برف بازی کردیم و آدم برفی درست کردیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی