6 ماهگی کیانا و کیارش و سینه خیز رفتن
الهی قربونشون بشم یه چند روزیه که یاد گرفتن با لب و دهنشون صدا در میارن و حباب درست می کنن.
تازه کیارش تو خواب هم این کارو می کنه
چند روز پیش با بابایی و دایی مهدی برای خرید رفتیم هایپر استار که خیلی شلوغ بود و این لباس رو واسه کیارش ، یه دونه هم واسه کیانا خریدیم و بعدش رفتیم شام بخوریم
واویلا اگه بدونید این فسقلیها چی به سرمون آوردن . اونجا رو گذاشته بودن رو سرشون ما هم شام رو آوردیم و خونه نوش کردیم . این لباس هم نصیب کیانا شد ، آخه کیارش قدش خیلی بلنده و براش کوتاه بود
کیارش مرد کوچولوی مامانی خیلی اهل شعر و شاعریه مخصوصا اگه دایی مهدی بخونه با شعر لا لا می کنه ، شیر می خوره و اروم می شه . منم یه کلک کوچولو زدم چون همیشه که دایی مهدی اینجا نیست براش شعر بخونه منم صداشو با گوشیم ضبط کردم و برای کیارشی می ذارمیه خاطره جالب:
یه شبی که کیارش کنار خودم روی تخت خوابیده بود . نصفه شب با تکونهای شدید از خواب بیدار شدم و اول فکر کردم زلزله اومده و خیلی ترسیدم . چراغ رو که روشن کردم دیدم کیارشی تو خواب داره سینه خیز می ره و این تکونهای شدید سر قند عسلمه که به سر تخت می خوره . از همون شب دیگه بالای سر کیارش و کیانا بالش می ذارم.
کیارش وزن:٨ قد:٧٢
کیانا وزن:٧٩٠٠ قد:٦٧