کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

14 ماهگی کیانا و کیارش و سال نو 91

1391/1/1 9:59
نویسنده : الهام
4,552 بازدید
اشتراک گذاری

سفره هفت سین رو امیر پسر عمه با سلیقه چیده بود و ما رو هم برای تحویل سال خونشون دعوت کرده بود و من و بابا رضا هم صبح زود بیدار شدیم و خیلی فوری خوشگلامونو آماده کردیم و سال نو 91 رو خونه عمه لطیفه جشن گرفتیم. اما متاسفانه کیارش سرما خورده بود و کمی بی حال بود. به هر حال امیدوارم سال جدید سال پر باری برای همه باشه.

متاسفانه دو یا سه روز بعد کیارش حالش بدتر شد و کیانا هم سرما خورد و بعد از اون مبتلا به اسهال و سوختگی پا شدن ، بعد از اسهال پای کیارش حسابی سوخته بود و خیلی بی تابی می کرد و من هم یه روز تصادفی شعری رو که عسل جون چند سال پیش خونده بود و منم صداشو با گوشیم ضبط کرده بودم گذاشتم و کیارش هم که اهل شعر و شاعریه خیلی مجذوب صدای عسل شده بود و درد از یادش رفته بود.

منم این مدت موقع گریه کردن و خوابوندن و شیر دادن این شعر رو می خونم که کیارش هم دست می زنه و قر کمر میده و ذوق می کنه.

برف آمده شبانه         رو پشت بام خانه

برف آمده رو گلها        رو حوض و باغچه ما

زمین سفید هوا سرد   ببین که برف چها کرد

رو جاده ها نشسته     رو مسجد و گلدسته

برف قاصد بهاره         زمستانا می باره

سلام سلام سپیدی   دیشب از راه رسیدییییی

هم خودشون و هم من و بابایی خیلی اذیت شدیم.خوشبختانه کیانا خیلی زود خوب شد ولی کیارش اولین آمپول رو نوش جان کرد.

این روزای سال نو کیارشی با ریتم و آهنگ مرتب میگه گیخین گیخین دیشین دیشین و از شعری که احتمالا خودش سروده کلی ذوق می کنه و می خنده.

امیر پسر عمه خیلی دوقلوها رو دوست داره و وقتی به کیارش میگه ژیگول ژیگوله ، کیارش از خنده روده بر میشه.

 پسر عمه ها دو قلوها رو به خصوص کیانا رو دوست دارن و میگن کیانا از لحاظ ظاهر و رفتاری مثل ملکه اینگلیس می مونه

سیزده به در

روز ١٣ به در به اتفاق عمه ها و عمو امین رفتیم کنار ساحل ،خانوم طلا مثل شیر خودش رو سپرده بود به امواج دریا و اگه من نگرفته بودمش فکر کنم تا امارات هم شنا می کرد(هههههه).ولی مرد کوچولوی مامان خیلی از دریا ترسید ، ولی بابابیی یه کمی تن کیارش رو به آب زد.

خلاصه ١٣ خوبی بود و من هم برای همه جوونای فامیل سبزه گره زدم و آرزو کردم تو سال جدید همه به آرزوهاشون برسن.

 ١٥ اسفند ساعت ١١ شب پرواز داشتیم که با چند ساعت تاخیر انجام شد و خوشبختانه خوشگلای مامان حسابی همکاری کردین و تمام مدت پرواز خواب بودین. مثل همیشه بابا و مامان جون ساعت ٣ صبح فرودگاه بودن و ما هم یکسره رفتیم خونه بابا جون اینا.

از نیمه فروردین گذشته و وروجکای من تو راه رفتن استاد شدن و حسابی تو خونه راه می رن و از این اتاق به اون اتاق می دون، کیانا جونی خیلی مهربونه و یه شب که کیارش حالش خوب نبود و تا صبح گریه می کرد داداشی رو ناز می کرد و می بوسید . الهی قربون خانوم کوچولو برم که اینقدر مهربونه.

اولین روزی که تو سال جدید دوقلوها رو واسه هواخوری با کالسکه بیرون برده بودم ، حسابی بهمون خوش گذشت و باباجون و دایی مهدی هم بهمون پیوستن.این عکسا رو هم همون روز گرفتم.

 

اولین باری که عمه کیوان دوقلوها رو دیده بود شعر واویلا لیلی دوستت دارم خیلی ........ رو براشون می خوند و الان که بزرگ تر شدن ، وقتی این آهنگ رو براشون می ذارم کیارش و کبانا کلی ذوق می کنن و شروع می کنن به رقصیدن.

دوران باردازی یه سریال کارتونی رو می دیدم که یکی از شخصیتهای کارتون به بچه ها می گفت بوجی بوجی و بچه ها کلی می خندیدن. منم یه روز به کیارش که خیلی درد داشت گفنم بوجی بوجی اونم کلی خندید و ذوق کرد . الانم هر وقت بهش می گم بوجی بوجی هم راه می ره ، بوجی بوجی هم می رقصه ، بوجی بوجی هم گریه می کنه ، از شدت خنده از حال می ره.

یه روز هم من و بابا جون دوقلوها رو بردیم پارک محلمون و کلی به گلهای مامان خوش گذشت ، تاب سواری کردن ، سر سره سواری و ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

atra
26 فروردین 91 17:30
سلام گردوهای خوشمزه انشالله که سال خوبی داشته باشید و همیشه سایه ی مامان و باباتون رو سرتون باشه...نازی امیدوارم که هر چه سریع تر خوب بشه بوس یه عالمه....
عسل(مامان آراد و آرشیدا)
27 فروردین 91 13:13
عزیزم نینی های من هم همینطور شده بودند.میدونم چقدر سخته و سختی کشیدی.انشالا همیشه سالم و تندرست باشن و نظاره گر خنده و رقص و شادمانیشون باشید.
مامان الینا
27 فروردین 91 14:50
وای نازی خدا حفظشون کنه آپـــــــــــــــــــــــم...........
سئودااااا
29 فروردین 91 19:04
وای الی جونم کجا بودی ؟؟ خیلی نگرانت بودم اخه نه اپ میکردی نه تایید دوستتون دارم
ندا مامان پارسا و آریسا
4 اردیبهشت 91 15:55
عاشقشونننننننننننم انشالا همییییشه خوش و سلامت باشید


مرسی ندا جون پارسا و آریسای خوشگل رو ببوس
افشین!
4 اردیبهشت 91 23:30
سلام
سپاس برای متنها و عکسها
بخصوص که ممکنه از این پس به عکسهای این دوقلوهای ناز، کمتر دسترسی داشته باشم
یک پیشنهاد:
مطالب و عکسهای هر پست را یکباره آپلود کنید
(فکر میکنم که در حال حاضر، بعضی اوقات مطالب یک پست را به مرور تکمیل میکنید)

ممنونم جناب افشین از اینکه به وب دوقلوها سر می زنید ولی آپ کردن یکباره مطالب کار سختیه
خاطره مامان بردیا
5 اردیبهشت 91 18:16
وای چه عکسای نازی عاشقتونم فسقلیا


ممنونم خاطره جان
بردیا رو ببوس
بابای دوقلوها
5 اردیبهشت 91 21:46
سلام بوجی بوجیا
خوووببید؟
انشالله همیشه به گردش

بابای دوقلوها ممنونم
بوجی بوجیها خوبن
دخترای گلتون رو ببوسید
سمان
8 اردیبهشت 91 1:02
خوبی عزیزم .

عکسها فوق العاده قشنگ بودن از همه مهمتر کیارش جان خیلی شبیه دائی مهدی هستن .

خدا هم داداشتون و هم دوقلوهاتون رو براتون حفظ کنه .

خوشبحالتون که دوقلو دارید

خوش به حال شما که ایلیا و الشن عزیز رو دارید