کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

21 ماهگی کیارش و کیانا و سومین سفر هوایی

1391/11/3 18:46
نویسنده : الهام
4,591 بازدید
اشتراک گذاری

کیارش و کیانای عزیزم

شما روز به روز شیرین تر می شین ، من و بابایی هم روز به روز عاشقتر . این روزا با لحن خیلی شیرینی که دل من و بابایی از تو سینه پرواز می کنه میگین مامان مامان، مامان مامان یا بابا بابا ، بابا بابا ، من و بابایی هم میگیم جونم عمرم عزیزم عسلم عشقم فدات بشم بمیرم برات ......

خوشگلای مامان از وقتی بیست ماهتون تموم شده دیگه شب تا صبح واسه شیر بیدار نمی شین ، فقط کیارش بعضی وقتا غرغری می کنه.

خانوم کوچولوی من مثل ملکه ها رو صندلی عقب میشینه و کمربندش رو هم می بنده ، البته کیارش هم جلو می شینه:

امروز کیارش یه کار خیلی بامزه کرد : اول تلاش می کرد که با دستای کوچوش لبه کانتر رو بگیره و به حالت بارفیکس خودش رو بالا بکشه که موفق نبودابرو

خوب اینجوری که نمیشه بنابراین رفت و صندی بادیش رو آورد که بذاره زیر پاهای کوچولو موچولوش و قدش رو بلند کنه که به سبد میوه برسه

خوب حالا قدش بلند شده ولی هنوز نمی تونه میوه ها رو با دست بگیره

حالا باید به فکر راه چاره بود و مهندسی فکر کرد بنا براین دست منو گرفت و منو برد تو آشپزخونه و اشاره کرد به قاشق چوبی و ....

ولی باز هم نتونست چون همش می ترسید از روی صندلی بیوفته پایین و منم که هرهر خنده ، ولی پسر باهوش من متوجه منظور من از غش غش خنده من شده قهقههو داره از صندلی میاد پایین

اما! با قاشق چوبی مامانی رو کتک زد نگران

واییییییییییی امروز دلم واسه اون روزایی که تو دلم بودین تنگ شدهناراحتاون روزایی که کیارشی بهم لگد می زد و کیانا بهم مشت می زد . جالبه که وقتی به دنیا هم اومدن تا الان کیارش پاهای قوی و کیانا دستای قوی داره ، درست مثل دوران جنینی

روزایی که کیارش صبح خیلی زود با پاهای کوچولوش بهم لگد می زد و بهم میگفت مامانی بیدار شو بریم سر کار والبته که طلا خانوم بیدار بود ولی کیارش تا نزدیکای 10 صبح لگد میزد و بعدا که کمی آروم میشد تا نزدیکای 5 بعداز ظهر که کیارشی لالا می کرد و از اون به بعد طلا خانوم با مشتای کوچولوش اعلام حضور می کرد و البته با بابایی برنامه 90رو هم میدید و بابا رو هم خواب می کرد و خودش هنوز بیدار بود و جالبه که الان هم دوتاشون همین جورین . کیارش سحرخیز و کیانا شب زنده دار . حالا تصور کنید کیارش زود بیدار میشه و پیشونی کیانا رو بوس میکنه و کیانا رو با بوسه یا با مشت و لگد بیدار میکنه و بعدشم دعوا و بازی و دوستی و تی وی و .... تا طرفای شب که کیارش خستس و می خواد بخوابه که تازه شیطنتهای کیانا گل می کنه و نمی ذاره داداشی بخوابه . خلاصه اینبار من و بابایی طرفای 12 به زور خاموش کردن چراغا، کشیدن تلفن، سایلت کردن موبایلها و آف کردن آیفون خوابتون می کنیم.

میگن بهشت زیر پای مادران است ولی فکر کنم زیر پای باباها هم هست:

چند روزیه کیانا ظهرا بد خواب شده و منم بعد از اینکه گل پسرم رو خوابوندم ،با کیانا کلی حرف می زنم و بعضی وقتا بهش قول می دم اگه لا لا کنه ببرمش دَدَ و خانوم طلا هم میگه قول قول

کیارش جونم خیلی بد غذاس ولی دسر دنت خیلی دوست داره و بهش میگه دَن دَن

این روزا کیارش همه تلاشش رو میکنه که کیانا رو از پستونک بگیره ، هر وقت میبینه کیانا پستونک می خوره انگشت کوچولوی اشارشو به سمت خواهرش تکون می ده و میگه نه نه نه .....

اواسط آبانه که واسه دومین بار بردیمتون سرزمین عجایب و حسابی بهتون خوش گذشت اینم عکساش:

 

این روزا کیارش علاقش به آشپزی چند برابر شده و همه قابلمه های منو از کابینت درمیاره و با قاشق چوبی شروع می کنه به آشپزی. ای خدا من فکر می کردم پسرم مهندسی تو خونشه ولی انگار کور خوندم.

آخرای آبان واسه مراسم چهلم بابا حاجی راهی زادگاه پدری شدیم . پروازمون اول صبح بود و خیلی هم تاخیر داشت و یه کمی ناآرومی کردین تا رسیدیم به مقصد.

وای که چقدر خونه بدون بابا جون تاریک و خاموش بود ،دو روز اول هوا خیلی گرم بود و بعد از اون هوا به شدت بارونی بود و منو می برد به روزای بارونی که بابا جون کاپشنش رو می کشید رو سرش و تو حیاط قدم می زد. دوماه گذشته اما هنوز با یادآوری صورت مهربون و محبتی که بهم داشتی قلبم فشرده میشه و اشکم جاری . ای کاش بودی....

پسندها (1)

نظرات (21)

رادین عشق زندگی
3 آبان 91 11:07
کوچولوهای ناز نازی 21 ماهگیتون مبارک.....
مامان علی
4 آبان 91 13:23
عید قربان به حقیقت زخداوند کریم / آفتابی به شب ظلمت انسان آمد جمله دلهاچو کویری ست پر از فصل عطش / بر کویـر دل ما نعمت باران آمد
نرگس مامان طاها و تارا
6 آبان 91 8:08
ماشالا به اين وروجكا.خدا حفظتون كنه شيطونكاي خاله.
مامان سونیا
8 آبان 91 15:06
بیست و یک ماهگی شما دوتا گل خوشگل مبارک خدا نگهدارتون باشه انشاالله 120 سالگیتون
من و همسرم
10 آبان 91 22:07
21ماهگیتون مبارک نازنازیا............. انشا الله همیشه شاد و سلامت باشین
شقایق مامان بنیتا و برسام
14 آبان 91 11:57
وای خدا چه جیگرایی شدن انشا ا... همیشه سلامت و شاد باشید سخت بود ولی زود گذشت
ندا مامان پارسا و آریسا
17 آبان 91 16:06
ای خدااااااااااا کاش اونجا بودم میچلوندم این جیگرای خوشمزه را . قربون اون نگاه کیانا و شیطنت قشنگ مهندس کیارش


مرسی ندا جون از طرف من خوشگلات رو ببوس
قلندرزاده
18 آبان 91 15:23
طراحی ونقاشی تخصصی اتاق بچه و همچنین کلاس خصوصی شعر و داستان 09192632361
مامان تارا و باربد
21 آبان 91 8:00
سلام 19 ماهگی فسقلی ها مبارک ماشالا قد کشیدن خدا حفظشون کنه ببوسشون عکساشون خیلی قشنگه
مامان دینا جون
21 آبان 91 21:56
شما هم به جشن تولد پروانه کوچولوی ما دعوتین.منتظرتونیم.
سحر
22 آبان 91 15:41
21ماهگی عسلاتون مبااارک. چه قندیه این طلا خانوم چه عسلیه این گل پسر. جوووونم


مرسی سحر جان مثل همیشه با محبت و گرم
باران
28 آبان 91 14:46
وااااااای چقدر جیگرن آرزو میکنم خدا دو تا نی نی به خوشگلی کیاناخانم و آقا کیارش به من و همسرم بده


ایشاله
من و همسرم
2 آذر 91 11:09
سلام.با اجازه لینکتون کردم.خدا پشت و پناهشون باشه
نرگس مامان طاها-تارا
5 آذر 91 16:40
سلام طاها و تارا در مسابقه:"ني ني و محرم"شركت كردند و براي برنده شدن به راي شما نياز دارند ممنون ميشيم كه به لينك زير مراجعه كنيد و به كوچولوهاي ما راي بديد.از روز سه شنبه تا پنجشنبه زمان راي گيري است.ممنون http://2nyaienafis.niniweblog.com/post1409.php
پگاه مامان آرش کوچولو
5 آذر 91 18:20
وای که من قربون این دو تا فرشته نازت بشم مامان الهام چقدر ناز و با مزه شدن این دو قلوها ، من دوست دارم آرشم مثل کیارش تو شیطون و باهوش و ناز بشه چه کیانا خانم شده هزا ر ماشالله از طرف من بوسشوووووون
پگاه مامان آرش کوچولو
6 آذر 91 12:16
من قربون شما دو تا ورووووجکای الهام جونی بشم، هزار ماشالله روز به روز دو قلوها دارن بامزه تر و قشنگ تر می شنااااااا

چشمم کف پاشون




مرسی پگاه جون آرش جون رو از طرف من ببوس و بچلون
مونا ( مامان النا)
7 آذر 91 3:19
خدا برای هم نگهتون داره هزار ماشالله چه بزرگ شدن بوسسسسسسسسس
کمپلچه
9 آذر 91 12:35
دو قلوهات خیلی با نمکن
مامان یکتا
13 آذر 91 14:43
وای جانم من عاشق دو قلو هستم خدا برایتون حفظشون کنه اما می گن دوقلو بودن هم سخته پس خدا قوت
بیتا مامان کیان و کیارش
24 آذر 91 16:58
ای جانم
اتفاقی به اینجا اومدم
دوقلوهای من کیان و کیارش هستن تو آرشیو کنار صفحه عکساشون هست
خدا حفظشون کنه


مرسی بیتا جان حتما به وب شما و دوقلوهاتون سر میزنم
مامان کیارش
16 بهمن 91 10:25
ای جانمممممم
چقدر اینا شیرینن
اسم پسملی منم کیارشه... تازه با بابایی تصمیم گرفتیم که اگه یه روزی روزگاری دختر دار شدیم اسمشو بزاریم کیانا خدا هر جفتشونو واستون نگه داره

مرسی عزیزم خدا کیارشو واستون نگه داره