کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

25 ماهگی کیانا و کیارش و چهارمین سفر هوایی

1392/1/19 13:57
نویسنده : الهام
4,624 بازدید
اشتراک گذاری

دَدَر رفتن کیانا به تنهایی:

اوایل اسفند یه روز ظهر کیانا خیلی تو خودش بود و درگیر جوراب پوشیدن ، و منم کنار کیارش تی وی می دیدم که صدای در ورودی رو شنیدم ولی از اونجایی که دستشون به دستگیره نمی رسه خیالم راحت بود که یهو دیدم کیانا کفشاشم پوشده و با حالت دو رفت تو اتاقش و کاپشنش رو هم برداشت و دوباره دویید سمت در و اینبار هم صدای در اومد . منم رفتم سمت در که دیدم بلههههههه خوشگله بلا در ورودی رو باز کرده و کنار آسانسور ایستاده . ازش پرسیدم کجا می ری؟ خودشو لوس کرد و گفت دَدَ.

کیارش و کیانا نی نی میشن!

یه روز که وروجکای مامان خیلی بازیگوشی می کردن و هوا هم خیلی سرد بود که ببرمشون بیرون ، فکر بکری به ذهنم رسید و تصمصم گرفتم با دوقلوها نی نی بازی (به یاد دوران شیرین و پر از استرس نوزادی ، اون روزا صدای گریه کیارش اوَاوَ....بود و صدای گریه کیانا اونگیخ اونگیخ.....)وقتی بهشون گفتم که نی نی بودین اینجوری گریه می کردین دو تاشون از خنده غش کرده بودنو مرتب صدای نوزادیشونو در میاوردن.البته بعضی وقتا منم نی نی میشم و گریه می کنم و خودمو براشون لوس می کنم . کیانا فورا بوسم می کنه و میگه مامان نازه ماههقلب ولی کیارش انگشت اشارشو می گیره جلوی بینی ش و میگه نی نی هیس نی نی هیس ساکت

یه روز خوب در پارک پردیسان:

کیارش و کیانا یه روز خوب با عمو مرتضی و عمو امین داشتن و خیلی زیاد بهشون خوش گذشت ، با دوچرخه و اسکوتر پارسا بازی کردن ، هاپو دیدن و توپ بازی کردن

 

 

اینم یه عکس دسته جمعی  کیارش و کیانا با پسر عمو پارسا و دینا:

 

اواسط اسفند و یه شب سرد برفی در جووانا:

 الهی مامان قربون سیب زمینی خوردنتون بشه

 

 

اوفففففففففففففف ، واییییییی:

خیلی جالبه که کیارش وقتی می خوره زمین ویا جاییش درد می گیره میگه اووف ولی کیانا میگه واییییییییی

حساسیت کیانا و کیارش به پتو:

مدتیه کیانا و کیارش علاقه عجیبی به پتو پیدا کردن و موقع خواب سراغ پتوشونو می گیرن . پتوی کیانا عکس خرگوش داره و کیانا میگه بتو اَگوشی و پتوی کیارش عکس هاپو داره و بهش میگه بتو آپو. البته حساست کیانا به پتوش خیلی زیاده مثلا هر وقت پتوشو می ندازم تو لباسشویی ، تا لحظه ای که پتو شسته بشه کنار ماشین میشینه و گریه میکنهگریه

گم شدن کیارش:

آخرای اسفند یه روز که با کیارش و کیانا رفته بودم خونه بابا جون ، بعد از اینکه ماشینو پارک کردم اول کیف لباساشونو گذاشتم پایین و بعد هم کیارش ، لحظه ای که اومدم کیانا رو پیاده کنم دیدم کیارش داره می ره سمت آسانسور . هر چی صداش کردم و خواستم که صبر کنه توجهی نکرد . منم کیانا به بغل دوییدم سمتش که یهو دیدم کیارشی غیب شده . از این طرف به اون طرف می دوییدم وبلند بلند میگفتم کیارش کیارش، حتی کیانا هم با صدای بلند می گفت داداش داداش.... تو پارکینگ بزرگ چند طبقه نمی دونستم چیکار کنم و در آخر شروع کردم به گریه کردن و از خدای بزرگ پسرم و خواستم واینکه مراقبش باشه و اتفاقی براش نیوفته که یهو دیدم از پشت یه ماشین پرید تو بغلم اول فکر کردم قایم شده آخه عاشق دال بازیه ولی وقتی خودشم شروع به گریه کرد فهمیدم حسابی ترسیده . الهی قربون خانوم کوچولوی مو طلا برم که داداشی رو غرق بوسه کرد.

یه روز گرم زمستونی :

آخرای اسفند وروجکا رو با بابایی بردیم پارک و فکر می کنم آخرین پارک در سال 91 باشه و کلی بهمون خوش گذشت و کیارش و کیانا سرسره بازی کردن، توپ بازی و ....


چهارمین سفر هوایی:

آخرای اسفنده و کیارش و کیانا چهارمین سفر هوایی رو  با صندلیهای اختصاصی  و در کنار بابا رضا به زادگاه پدری داشتن . همه چیز در ابتدا خوب و عالی بود و کیارش و کیانا کاملا هواپیما رو می شناختن و با دیدنش ذوق کنان می گفتن هواپا هواپا . در طول پرواز هم می رفتن پیش مهماندارا و اونا هم براشون اسباب بازی درست می کردن ،ولی زمانیکه هواپیما در حال فرود بود به خاطر اختلاف فشار کیارش و کیانا شروع به گریه کردن و ظاهرا گوشاشون گرفته بود . من و بابایی هم از درد نفسای زنذگیمون ناراحت بودیم و هم خندمون گرفته بود ،آخه کیارش و کیانا با گریه فراوون باباجون و مامان جونو صدا می کردن و ازشون کمک می خواستن.اینم یه عکس خسته از کیارش و کیانا در فرودگاه بوشهر:



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

ایلیاالشن
12 اسفند 91 8:28
ای جووووووونم قلبونش بلم .. الی جونم اگه لازمش نداشتی اجازه می دی من درسته قورتش بدم ؟


نههههههههههههههههه من همیشه لازمشون دارم فقط می تونم از طرف خاله سمانه گاز گازیشون کنم
مامان محمدرهام جون
13 اسفند 91 0:26
دوقلوهای نازت با پسرمن تقریبا همسنن تقریبا همه وب رو خوندم وخیلییییییییییییییییی عاشقشون شدم،دوست داشتنی هستن وقلم شما هم شیرینه خدا برای هم حفظتون کنه


مرسی عزیزم خدا محمد رهام یراتون حفظ کنه
مامان تاراو باربد
14 اسفند 91 15:09
عزیز دلن این شیطونکای ناز می بوسمشون
نازی ددر رفتن خانمی گل
اون دو چرخه سوار کوچولو رو ببین


مرسی عزیزم
مهسا مامان کیارش
14 اسفند 91 15:25
ای جووووووووووووووونم عاشقتونمممممممممم


مامان كسرا يلدا
15 اسفند 91 11:39
مشالاه به اين دوتا عسل زيبا
تغييراتشون تو اين سن خيلي شديد و جالبه
حرف زدنشون هم كه ...


مرسی زهرا جونم
جشنواره تولید صداهای صوتی
15 اسفند 91 15:36
دوست بزرگوار الهام عزیز برآنیم تا بزرگترین کتابخانه صوتی برای کودکان و نوجوانان ، بویژه کودکان نابینا را ایجاد کنیم . از شما بزرگوار رسما دعوت به عمل می آید تا در اجرای این جشنواره ، درخواست " همکار افتخاری" ما را پذیرا باشید و با اطلاع رسانی یا هرگونه اقدامی که خود صلاح می دانید، یاری مان نمائید.
رادین عشق زندگی
15 اسفند 91 17:05
ماشالله چه بزرگ شدن هردوشون خیلی نازتر شدن خدا نگه دارشون باشه کوچولوهای خوردنی خاله


مرسی عزیزم
پارسا
16 اسفند 91 1:22
دختر عموی نازم واقعا خوردنیه


مرسی پارسا جون مرابق خودت باش
nasema
16 اسفند 91 17:34
سلام به دوست عزیز برای داشتن تقویمی زیبا با تم مورد نظر خود و عکس های شما به ما مراجعه کنید با بهترین کیفیت و قیمت فقط 1000 تومان بهترین عیدی برای سال نو یه عیدی موندگار و کم هزینه پس زود بیاین
مامان تارا و باربد
19 اسفند 91 13:09
اون اسکیمو ها رو ببین می بوسمشون علاقه به پتو تو بعضی از بچه هاست تا بزرگ بشن هم وجود داره[h
مرسی عزیزم
سحر
20 اسفند 91 18:05
اي جان ماشاالله
مامان نادیا و نلیا
25 اسفند 91 10:20
سال نو پیشاپیش مبارک باشه خوشکلا
ما هم آپیم


مرسی عزیزم سال تو شما هم مبارک باشه
سحر
26 اسفند 91 13:41
عزیزای دوست داشتنی چقدر تو لباسای زمستونی جیگر شدن. ایشالا که سال جدید پر از شادی و سلامتی برای خانوادتون بخصوص دوتا خوشگلای نازنازی باشه .


مرسی سحر جون ایشاله شما هم در کنار خانواده سال خوبی داشته باشین می بوسمت عزیزم
مامان تارا و باربد
26 اسفند 91 15:18
سال نو پیش پیش مبارک عزیزم بوس برای سه تاتون
وای خدا گم شدن بچهها خیلی وحشتناکه طفلکم


مرسی انیس جون سال نو شما هم مبارک
مامان كسرا و يلدا
27 اسفند 91 8:29

سلام به كيانا و كيارش عزيزم جوجه هاي خوشگل الي جون. من هم نوروز را بهتون تبريك مي گم. يعني ميشه امسال بچه هامون همديگر را ببينند! فكرشو بكن ...


مرسی زهرا جون منم خیلی دوست دارم همو ببینیم ایشاله سال جدید قرار بذاریم همو ببینیم
الهام
27 اسفند 91 10:15
سلام منم یه کیانا دارم که کلاس دومه خیلی دوسش دارم وب شما را هم اتفاقی پیدا کردم موفق باشی گلم


مرسی الهام جان شما هم موفق باشید
لیلا
28 اسفند 91 18:34
سلام من همیشه وبلاگ فرشته هاتون رو میخونم اما هیچوقت نظری نمیزاشتم اما خداییش فرشته های نااازی دارید . الهی که خداحافظشون باشه . آرزو دارم سال جدید سالی پر از سلامتی و شادی باشه براتون . از جانب من حسابی ببوسیدشون. ماهن


مرسی عزیزم ایشاله شما هم سال خوبی داشته باشین
ندا مامان پارسا و آریسا
29 اسفند 91 16:02
فرا رسیدن نوروز باستانی، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید

جم بر همه ایرانیان پاک پندار، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد


مرسی ندا جون
خاله هنگامه
30 اسفند 91 15:58
سال نو مبارک عشقای خاله
مامان الهام سال نو شماهم مبارک
ایشاا...سال جدید پرازشادی برای شماوهمسرمحترم ودوقلوهاباشه


مرسی هنگامه جون ایشاله شما هم سال خوبی داشته باشین
مهسا مامان کیارش
1 فروردین 92 0:06
در لحظه ای که زیباترین ملودی ها از آسمان جاری است به فردا گوش بسپار و دل انگیزترین موسیقی عالم را دریاب...
آغاز سمفونی بهار مبارک باد



مرسی عزیزم
خاطره مامان بردیا
1 فروردین 92 19:10
مامانی چقدر ماجرا داری با این وروجکای خوردنی. خدا براتون حفظشون کنه. از ماجرای گم شدن کیارش تنم لرزید و دلم برای کیانا که به خاطر پتوی توی لباسشویی گریه می کنه ضعف رفت. از طرف من هر دوتاشون رو مجکم ببوس لطفا

مرسی خاطره جان بردیا جونو از طرف من ببوسید
مامان باران و بارین
2 فروردین 92 17:29
آرزو دارم سال جدید سال به بار نشستن آرزوهای قشنگت باشه...


مرسی عزیزم ایشاله شما هم به همه آرزوهاتون برسین
آزاده
7 فروردین 92 13:10
سلام الي جون.عيدت مبارك


ممنونم عید شما هم مبارک
شیوا
10 فروردین 92 18:02
ای دونم...

سلام خوشگلای خاله شیوا

این روزا دارم واسه عمل اماده میشم دعا خاله یادتون نره

الهی همیشه زیر سایه مامان و بابا شاد باشید.
بوسسسسسسسسس

شیوا جون ایشاله همیشه سلامت باشی و همینجا خبر خوشحالی بهم بدی

سارا مامان راستین جون
14 فروردین 92 20:23
فربون سیب زمینی خوردنتون بشم الهام جون خیلی مراقبشون باش خیلی ترسیدم میدونم نگهداری از دو تا بچه خیلی سخته ولی چه میشه کرد
مامان ملیکا
16 فروردین 92 16:06
ماشاالله به گل های نازتون
میبوسمشون

سال خوبی داشته باشید توام با سلامتی


مرسی عزیزم شما هم سال خوبی داشته باشید
رادین عشق زندگی...
17 فروردین 92 22:53
سلام کوچولوهای خاله عیدتون مبارک...


مرسی عزیزم
* مهسا
18 فروردین 92 13:58
خدا برات جوجوها رو نگه داره عزیزم برای من هم دعا کن خسته شدم از دکتر رفتن 4 ساله که دکتر رفت آمد می کنم هنوز نتیجه ای نگرفتم خواهش می کنم برام دعا کن


مهسا جان از خدای بزرگ می خوام که تو سال جدید مادر بودن تجربه کنی و به آروزهات برسی
نرگس مامان طاها و تارا
19 فروردین 92 8:22
الهام جان سال نو مبارك
من چقدر عقب مونده بودم.چقدر اين وروجكا بزرگ شدن...چقدر عكساشون قشنگ بود لذت بردم

مرسی عزیزم تارا و طاها رو ببوس
خاطره
19 فروردین 92 18:45
سلام . از طریق وبلاگ مامان نرگس وبلاگتون رو دیدم .. کشته مرده بچه ها شدم .. خدا حفظشون کنه ....


مرسی عزیزم
مامي آيدين
20 فروردین 92 16:09
سلام ...ماشالله به دوقلوهات چه نازن...از وبلاگ پسمل منم ديدن كنيد..
shokolatemamivababi.niniweblog


مرسی عزیزم