کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

26 ماهگی کیارش و کیانا و سال نو 92

1392/2/1 10:47
نویسنده : الهام
4,345 بازدید
اشتراک گذاری

بر ما سالی گذشت و بر زمین گردشی و بر روزگار حکایتی

امید آنکه آن کهنه رفته باشد به نکویی و این نو همی آید به شادی

سال نو  92 بر سر مزار بابا حاجی مهربون تحویل شد ، باورِ نبودش برای همه سخته ولی واقعیت تلخیه و تنها کاری که میشه کرد ، دعا برای آرامش روح بابا بزرگ مهربون و دوست داشتنی . نیست ولی یادش همیشه تو قلبمون زندس.امیدوارم که سال جدید برای همه سادی توام با شادی باشه

باز هم مثل همیشه این سفر پر از خاطرات تلخ و شیرین بود، از داماد شدن عمو سردار تا اتفاقاتی که واسه کیانای من افتاد.

 یه روز صبح که کیانا از پله های تارمه بالا می رفت ناگهان زمین خورد و گوشه دندون جلوییش شکست و کمی لق شد  . وای نمی تونید حال منو تصور کنید مَهروی من گریه های شدید می کرد و می گفت مامان دندونم درد خون ..... ولی خدا رو شکر بعد از دو سه روز دندونش دوباره مثل اول سفت شد.

عصر همون روز من خونه نبودم که ظاهرا نمک دون به دست داشته تو حیاط بازی می کرده که نمک دون می شکنه و کف دست دختر کوچولوی منو پاره می کنه و کار به بیمارستان کشیده می شه و سه تا هم بخیه می خوره. وقتی به بیمارستان رسیدم که دست کیانا باند پیچی شده بود و تا منو دید دستشو نشون داد و با گریه گفت مامان دستم خون خونی شده .عزیز دلم چقدر نجیب و با تحملی، هر روز که می خواستم پانسمان دستشو عوض کنم بهش می گفتم چقدر دستکشت کثیف شده ، می خوام دستکش سفید دستت بکنم و اونم راضیبه تعویض پانسمان می شد.

یه روز هم از رو تارمه اوفتاد تو حیاط و سرش به اندازه یه گردو اومد بیرون و خدای بزرگ بهمون رحم کرد.

 کیارش ،فرشته نجات:

مدتی که سفر بودیم کیارش کنار من می خوابید و کیانا کنار بابایی، یه شب حدودای ساعت 3 کیارش از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه کردن و به هیچ عنوان آروم نمیشد . تقریبا یه ساعت گریه و بی قراری قند عسل طول کشید تا بابا رضا از خواب بیدار شد . وقتی بابایی از خواب بیدار شد کیارش داشت خوابش می برد ولی بابایی موقعی که داشته پتوی کیانا رو مرتب می کرده متوجه می شه که کیانا تب شدید داره. تب خانوم طلا اینقدر بالا بود که با شربت استامینوفن و بروفن و پاشویه پایین نمی یومد. خدای بزرگ خیلی بهمون رحم کرد که مرد کوچولوی من از خواب بیدار شد و من و بابایی رو از خواب بیدار کرد . تب کیانا و به دنبال اون کیارش چند روز ادامه پیدا کرد و بعد علایم سرماخوردگی مثل هر سال شروع شد،مثل هر سال هم به شدت سرما خوردن ولی خدا رو شکر بدنشون بیشتر از قبل مقاوم بود.

جوز بازی کیارش:

زمانی که کیارش کوچیکتر بود و نباید به چیزی دست می زد ، بهش می گفتم جیزِ ولی کیارش می گفت جوزِ. حالا که بزرگتر شده و می خواد کار خطرناکی بکنه ، خودش می فهمه و یه چشمک می زنه همراه با خنده بانمکی روی لبش و  میگه جوز منم بهش میگم کیارش جوز باز. با این نگاه جوزبازش و چشمکاش دل همه رو آب می کنه .

ماجرای کیانا و قوقولی:

اولین شبی که خونه باباحاجی بودیم ، صبح با صدای خروس همسایه بیدار شدیم . کیانا حسابی عصبانی شده بود و اول دستش گذاشت رو گوشش و با عصبانیت گفت قوقولی و در نهایت پتو رو کشید رو سرش و خوابید. عصبانیت کیانا و عکس العملش نسبت به صدای خروس واسه من و بابایی خیلی شیرین بود.

شب خیر:

مدتی که سفر بودیم کیارش و کیانا خواب شب و ظهر خوبی داشتن و به راحتی به خواب می رفتن ، تا اینکه یه شب عمه ها به کیارش یاد داده بودن که موقع خواب شب بخیر بگه .کیارش هم که از خنده عمه ها موقع شب خیر گفتن خوشش اومده بود ، ول کن نبود و مرتب در اتاقو باز می کرد و می گفت عمه شب خیر....

حمام دادن دوقلوها:

مدتی که در سفر بودیم عمه لیلا دوقلوها رو حموم می داد .اوایل کیارش از حمام اونجا می ترسید ولی بعدا آب بازی می کرد حتی عمه رو خیس می کرد ، خلاصه که به عمه خیلی زحمت دادیم و از همین جا ازش تشکر می کنیم و یه بوس آبدار از طرف دوقلوها واسش می فرستیم.ماچ

در کل سفر خوبی بود و در کنار عمه ها و عمو ها خیلی بهتون خوش گذشت و منم از خوشحالی شما خوشحالم. اینم یه عکس از بازی کردنتون تو حیاط:

کیانا علاقه شدید به لباس خواب میکی موس داره . یه روز که لباسش رو شسته روی بند دید به شدت عصبانی شده بود و می خواست لباس رو از روی بند برداره:

کیارش و ترس:

کیارش از لوستر هال باباحاجی می ترسید و هر وقت نگاهش به اون میوفتاد منو سفت بغل می کرد و می گفت "مامان من ترسید".یه روز هم که با بابا رفته بودن دریا بازم میگفته بابا دریا ترسید. البته میگن نباید بچه ها رو از چیزی بترسونی ولی گاهی ناچار میشی از یه چیزی بترسونیشون که اتفاق بدی نیوفته الان کیارش از لولو هم می ترسهچشمک. پسرم حسابی بزرگ شده و از ترساش با من حرف می زنه از لامپ ،دریا و کامیون تا لولو.

بیرون رفتن با دوقلوها:

یه شب تصمیم گرفتیم با عمه ها بریم پارک و بابایی گفت کیارشو نبرید که بتونید کمی بشینید ولی عمه جون اصرار کرد که حتما باید ببریمش و بابایی هم گفت مسیولیتش با خودت . همین که جایی رو واسه نشستن انتخاب کردیم ، کیارش از بغل عمه بلند شد و شروع کرد به دویدن . عمه دویید دنبالش و من و کیانا هم دنبال اونا، دوییدن کیارش خیلی بامزه بود و هر از گاهی نگاهی به عقب می کرد و قاه قاه می خندید و تند تر از قبل می دویید تا جایی که رسید به آکواریوم ماهیا و توجهش جلب شد و عمه تونست بگیردش.خلاصه که نفهمیدیم اون شب شام چی خوردیم.یه شب دیگه قرار شد با عمه ها شام بریم بیرون و اینبار بابایی کیارشو با خودش یرد آرایشگاه و ما به همراه کیانا رفتیم شبهای صدف، کیانا همراه خوبیه و مثل خانمای با شخصیت از اول تا آخر شام روی صندلی نشسته بود و حسابی با ما همراهی کرد.

سیزده بدر:

سیزده امسال هم در کنار عمه ها و عمو امین در ساحل خلیج همیشه فارس به سلامتی بدر شد.به امید اینکه همه تو سال جدید به آرزوهاشون برسن و عزیزای من همیشه سلامت باشن.

 

بعد از همه اتفاقات بدی که واسه طلا خانوم افتاد تصمیم گرفتم واسه خوشگل خودم یه جایزه بگیرم . یه عروسک بی بی برن راش گرفتم تا همیشه همین جور پر از صبر و تحمل باشه ، البته واسه کیارش هم یه گوریل موزیکال خریدم. بعد از حدود بیست روز ،  مثل همیشه عمو سهراب ما رو تا فرودگاه همراهی کرد.این هم یه عکس با پسر عمو شهراد تو فرودگاه بوشهر:

 اینم مرد کوچولوی خوش تیپ من در فرودگاه بوشهر:

 آسانسور:

کیارش و کیانا در حال بازی با دکمه های آسانسور:

اولین پارک در سال 92:ف

ماهِ من در حال غر غر کردن:

 

کیارش و موسیقی:

کیارش هوش موسیقیایی بالایی داره و علاقه زیادی به موسیقی و آهنگ. خیلی خوب همراه با آهنگ می رقصه و البته کیانا هم باهاش همراهی میکنه.مدتی که جنوب بودیم و عموها براش آهنگ بندری می ذاشتن ، علاقه کیارش به آهنگ بندری زیاد شده و از همه می خواد که براش بندری بذارن. به محض اینکه سوار ماشین میشه به بابایی میگه آننگ(آهنگ) .

پارک ملت:

آخرین روز فرودین تصمیم گرفتیم با عمو مرتضی اینا بریم پارک ملت و تماشای لاله ها . روز خوبی بود و کیارش و کیانا در کنار پسر عمو پارسا خیلی بهشون خوش گذشت .واسه ناهار رفتیم SFC و بچه ها خیلی خوب همکاری کردن و در آخر از محوطه بازی اونجا فیض بردن، کیانا و پارسا تو اسخر توپ و سرسره بودن و کیارش هم سوار ماشین بود و بازی می کرد.چند تا از عکسای یه روز خوب بهاری:

کیارش و کیانا خسته از پیاده روی

با دبیدن پارسا ،جون تازه ای گرفتن

فرهنگ لغات دوقلوها در 26 ماهگی:

مامان نکن ، مامان بیا ، مامان سرده،مامان گرمه،مامان دوباره،مامان بشین (کیانا میگه مامان ایشین)،مامان بده،بخور ،ترشی، سبزی،لوبی(لوبیا)،ماتیک،شَبت(شربت)،شکلات،شَلار(شلوار)،قوقولی، موتور، ماشین ، گوشی، صندلی،میز،پت و تو (پت و کت)، تمام شد، شکست،بیریم(بریم) ، مامان گیر(مامان گیر کردم)، شبخیر(شب بخیر)،بخواب،شَبّت(شربت)،آننگ(آهنگ)،صبر کن،کالاساکه(کالسکه)، 


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

آزاده
19 فروردین 92 17:14
سلام الهام جونم سال نو تون مبارك عزيزم براي جوجه خوشگله خيلي ناراحت شدم ان شاالله كه بقيه روزهاي امسال پرازخوشي و سرشاراز شادي براي همگي شما باشه


مرسی ازاده جون ایشاله شما هم سال خوبی داشته باشین
زهره
20 فروردین 92 8:10
سلام
خوبید؟
بچه ها خوبن انشاالله?
مدت زیادی وبلاگ بچه ها تو رو نگاه می کردم
تا اینکه اوخر اسفند متوجه شدم باردارم اولش کمی ناراحت شدم (چون دانشجوام) ولی بعد خیلی خوشحال بودم
تا اینکه
هفته قبل رفتم سونوگرافی و در اونجا مشخص شد بجه های من دوقلو هستن
همسری خوشحال و من کمی در فضا
البته الان منم خوشحالم
فقط امیدوارم سالم باشن و مثل بجه های ناز شما یکی دختر باشه یکی پسر
برام دعا کنید که خدا بهم تواناییش رو بده
آخه منو همسری تنها هستیم
اگه چیز خاصی از این دوران باید بدونم لطفا بگید آخه من اصلا از این چیزا بلد نیستم
انشاالله هر چهارتا کنار هم خوش باشید
بچه های خوشگلتون رو ببوسید



زهره جان مبارک باشه و ایشاله دوران بارداری راحتی داشته باشی و به سلامت زایمان کنی
مامان تارا و باربد
20 فروردین 92 9:31
سلام عزیزم خوبی امیدوارم تو سال جدید اوقات خوشی داشته باشید
خوشحالم که در کننار اقوام بهتون خوش گذشته ولی خیلی متأسف شدم به خاطر کینا جون نازنین
حتما صدقه بده برای فرشته های نازت اسفند هم دود بده می بوسمتون


مرسی انیسه جون
ساناز
20 فروردین 92 19:08
سلام مامان دوقلوها‏!سال نو بر شما و خانواده محترم مبارك‏!‏ نميدونم تا حالا واستون نظر دادم يا نه ولي هميشه وب دوقلو هاي خوشگلتون رو ميخونم از اتفاقايي كه واسه كيانا افتاد واقعا ناراحت شدم راستي شما بوشهري هستين‏?ما هم بوشهر زندگي ميكنيم


مرسی ساناز جان ایشاله سال خوبی داشته باشین .عزیزم بابای دوقلوها بوشهریه
ندا مامان پارسا و آریسا
21 فروردین 92 1:41
الهام عزیزم امیدوارم روح پدرتون شاد باشه و خدا رحمتشون کنه .
الهی بمیرم واسه کیانا که اینقدر بلا سرش اومده و اذیت شده ، آفرین به این دختر صبور و با تحمل ماشالا به این گل پسر شیطون امیدوارم سالی سرشار از سلامتی و اتفاقات خوب داشته باشید[ما
ممنونم ندا جون باباحاجی پدر شوهرمه که یه دنیا دوستش دارم
ليلا مامان آريسا و آريا
21 فروردین 92 10:29
سلام مامان عزيز و دو قلوهاي قشنگ سال نو مبارك باشد خداروشكر همه اتفاقات بخير گذشت خدا به هممون كمك كنه تا به سلامتي اين وروجكها رو بزرگ كنيم الهي امين


مرسی لیلا جان ایشاله گلهای نازت همیشه سلامت باشن
شیوا
21 فروردین 92 16:53
سلام

ای خوشملای خوردنی خاله...

کیانا جونی خدا رو شکر که این اتفاقات و به سلامتی پشت سر گذاشتی عزیزم.

دیگه وبلاگ شما شده تنها وبلاگ مورد علاقه من.
ایشالله امسال منم مامان بشم و و برا نی نی هام وبلاگ خوجگل درس کنم (البته به خوبی وبلاگ شما و دست نوشته های زیبای مامانی شما نخواهد رسید) و لینکتون کنم.

نمیدونم چرا اینقدر دوستتون داررم.

چند وقت بود هی اینجا سر میزم میدیدم اپ نشده میخواستم پی ام بذارم بگم مامان الی اپش کنید من دلم واسه دوقلوها تنگ شده.

خدا از چشم بد حفظتون کنه.

بوسسسسسسسسسس

شیوا جون خوشحالم که به وبم سر میزنی ایشاله به زودی مامان میشی و منم خواننده ثابت وبلاگت می بوسمت عزیزم
شیوا
22 فروردین 92 12:14
سلام

عزیزای خاله بهتون رای دادم و مطمئنم رتبه 1-3 میشید.

البته نخواستم خودشیرینی کنم ها که گفتم ولی گفتم بدونین بی وفا نیستم.


مرسی شیوا جون خوشحالم کردی ایشاله برنده میشن
mAhyA
24 فروردین 92 12:13
منم به دوقلوهاتون رای دادم


مرسی مهیا جان خوشحال شدم
فاطی
24 فروردین 92 14:33
سال نو تون مبارك.
کوجولوهای نازت رو ببوس .

کوجولوهای منم اردیبهشت میان ولی هنوز اسم ندارن...

میتونی کمکم کنید بین دوتا اسم کارن و کارین یا کارینا با دوتا اسم آدرین و آدرینا شک داریم بهنظرت کدوم واسه ذوقلوهام انتخاب کنیم ؟"؟؟؟
کارن بمعنی جنگجو
کارین بمعنی توانستن . بعید
آدرین و آدرینا به معنی سرخ رو -زیبا رو
اگه میشه کمک کنیدمارو کسی باورش نمیشه هنوز اسم انتخاب نکردیم...مرسی

سلام فاطی جان سال نو خوبی داشته باشین و ایشاله به سلامت زایمان کنی و دوقل نازت رو در آغوش بگیری
به نظر من دو تاشون قشنگه ولی کارن و کارین قشنگ تره
فاطی
24 فروردین 92 14:34
ماهم رای دادیم


فاطی جان ممنونم
الناز
24 فروردین 92 15:45
سلام
چه دوقلوهای نازی
خیلی خوشکلن
خدا حفظشون کنه
ضمنا برای نی نی هاتون امتیاز 5 رو دادم
یاحق


مرسی الناز جان چشاتون قشنگ می بینه از رایتون ممنونم
ایلیا الشن
25 فروردین 92 21:10
سلام گلم خوبی ..

سال خوبی داشته باشی عزیزم انشاءا... پرازشادی و خوشحالی و سلامتی انشاءآ...

انشاءا... بلا دور باشه از خودت و دخمل و پسمل نازت ..

انشاءا... خدا پدرشوهر عزیزت رو قرین رحمت کنه خیلی سخته عزیزم می دونم و این رو هم می دونم که تو چقدر دوستش داشتی ..

به روی چشم می ریم رای می دیم .

شرمنده البت با تاخیر مسافرت بودم گلم نتونستم بیام وبت دوستم بوسس خیلی دلم برای عسلا تنگ شده بود گفتم قبل ازاینکه وبم رو یه تکونی بدم به وب دوستای خوبم یه سری بزنم

مرسی سمان جونم ایشاله سال پر برکتی داشته باشی دوستت دارم دوست خوبم
مامان دوقلوها
25 فروردین 92 21:28
سلام.
خوشحالم دوقلوهای نازتونو دیدم.لینکتون میکنم شما هم اگه دوست داشتید دوقلوهای منو لینک کنید.


مرسی عزیزم منم لینکتون می کنم
shalale
27 فروردین 92 11:51
manam ray dadam


ممنونم
مامان تارا و باربد
27 فروردین 92 12:26
سلام عزیزم ما رای دادیم


ممنونم انیسه جون
سارا مامان راستین جون
29 فروردین 92 14:03
سلام الهام جون سال نو مبارک انشاالله در کنار کیارش و کیانای عزیزم و همسر محترم خوشبخت و خوشحال باشید خیلی برای کیانا جونم ناراحت شدم چندبار خواستم حالشو بپرسم که به در بسته خوردم راستی رای هم دادم حتما برنده میشن


مرسی سارا جونم ایشاله شما هم سال خوبی داشته باشین ممنونم که رای دادی راستین جونمو ببوس
عمه ی ماهان
29 فروردین 92 14:41
ما به نی نی های خوشکل شما رای دادیم
به ما هم سر بزنید


ممنونم که به وروجکای من رای دادین حتما بهتون سر می زنم
عمه ی ماهان
29 فروردین 92 14:56
با افتخار لینک شدید
مامان عاطفه(مهدی و هانا)
29 فروردین 92 19:59
سلام الهام جون منم دوقلو دارم و از وقتی حامله بودم عاشق دوقلوهای شما بودم و لینکتون کرده بودم . انگار اخلاق دوقلوهامون هم مثل همه . پسرم خوش اخلاق و خندونه و دخترم قیافه میگیره


مرسی عاطفه جان منم لینکتون کردم و جتما بهتون سر میزنم
ایلیا الشن
30 فروردین 92 9:06
عزیزم رای دادم به عسلای خودم

عسیسم آپم


مرسی سمان جونم
anahita
31 فروردین 92 20:35
سلام .. سال خوبی برای فرشته کوچولوهات آرزو میکنم امیدوارم سایه در مادر همیشه بالای سرشون باشه
من به دوقلوهات رای دادم


مرسی عزیزم ایشاله شما هم سال خوبی داشته باشی
سحر
1 اردیبهشت 92 13:19
سلام خانومی سال نو مبارک باشه. خیلی وقت بود نت نیومده بودم. امروز وبلاگ تو دو خوشگل جیگر رو دیدم خیلی ذوق کردم از عکسای جدید و قشنگشون. چقدر ماشاله بزرگ شدن فسقلیا. راستی اول رفتم به عسلا رای دادم ایشالا برنده بشن.
بازم مثل همیشه میگم ببوسیدشون و ایشالا همیشه در کنار شما سلامت و شاد باشن


سحر جان ایشاله سال خوب و پر برکتی داشته باشی از اینکه وقت گذاشتی و رای دادی ممنوم