کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

32 ماهگی کیارش و کیانا+پنجمین سفر هوایی

1392/8/4 12:54
نویسنده : الهام
3,839 بازدید
اشتراک گذاری

خوشگلای من 32 ماهگیتون مبارک و پر از شادی و سلامتی

بهترین لحظات دنیا لحظات مادر بودنه و خدایا هزاراااااااااااان بار شکررررررررررت که من دوتا از بهترین و پاکترین و معصومترین فرشته های تو رو دارم و این یعنی آخر بخشندگی و لطفت به من مادررررررررر

چه خانوم زیبا و با شخصیتی ، چه تیپی زده ، چه عینکی ، چه کلاهی!!

این که خواهر خوشگله خودمه پس بذار یه ذره لم بدم

 

شاعر شدن خانوم کوچولو!!!!!

از حدودای یک سالگی هر وقت پارک می رفتیم و کیانا تاب بازی می کرد براش شعر تاب تاب عباسی رو می خوندم ولی الان مدتیه خانوم خلاقِ من شعر رو به صورت زیر می خونهخنده

تاب تاب عباسی خدا منو نندازی اگه منو بندازی منم تو رو می ندازم

خونه مامان جون:

کیارش و کیانا خونه مامان جون و یا به عبارتی بابا جونو خیلی دوست دارن و حسابی اونجا رو بهم می ریزن ، روی دیوارای تازه نقاشی شده ، خط خطی می کنن ، قابلمه های مامان جونو می ریزن بیرون گوشی دایی علی رو قاپ می زنن ، از تخت مامان جون به عنوان سکوی پرش استفاده می کنن و...البته بعد از این همه شیطنت اینجوری می خوابن:

اینجا  زیر میز ناهار خورین و گوشی دایی رو قاپ زدن:

تولد بابایی:

تولد بابایی چند روز پیش بود ولی چون بابا رضا ماموریت بود ، تولد با چند روز تاخیر برگزار شد .کیک سلیقه مرد کوچولو ریزه میزه س.

 

کیانا میگه خدافظ پوشک:

تقریبا چهار ماهی هست که کیانا رو از پوشک روز گرفتم ولی تقریبا هر شب کیانا رو با زور و گریه پوشک می کردم و خودمم از این شرایط ناراضی بودم تا اینکه اوایل 32 ماهگی تصمیم گرفتم خوشگلِ طلا رو از پوشک شب بگیرم و کیانا هم از همون موقع حسابی همکاری کرد و اوایل می ترسید و یه بار منو بیدار می کرد که بره دستشویی ولی بعد از اون تا صبح راحت خوابید و با پوشک رسما خداحافظی کرد و به قول خودش خدافظ پوشک!!

ریش تراش:

مرد کوچولوی مامان علاقه عجیبی به وسایل برقی خونه از آب میوه گیری و چرخ گوشت گرفته تا ریش تراش داره و از اونجایی که نمی تونه وسایل سنگین تر رو همه جا با خودش ببره در نتیجه همیشه ریش تراش بابایی تو دستشه و حتی بیرون هم با خودش می بره . یه روز که می خواستم ببرمشون بیرون طبق معمول ریش تراش تو دستش بود و منم چندین بار بهش تاکید کردم که مبادا گمش کنی که اون وقت بیچاره مامانی. به محض رسیدن به مرکز خرید هوس بستنی کردن و بعد هم پیتزا ، ولی چون با خوردن پیتزای بیرون مخالفم ، اومدیم خونه و به محض اینکه لباسامونو عوض کردیم کیارش گفت مامان فکر کنم ریش تراشو جا گذاشتم ای خدا از اون چیزی که می ترسیدم سرم اومد....بدو بدو لباسارو پوشیدیم و برگشیم جلوی بستنی فروشی که اونجا نبود و یهو چشمم به خودپرداز بانک افتاد و یه نگاهی کردم و خوشبختانه همونجا بود و اینقده ذوق کردم که همونجا سفارش پیتزا دادم. اینجا کیارش در انتظار پیتزا:


پنجمین سفر هوایی:

بابا حاجی از پیشمون رفته ولی یاد و مهرش همیشه تو دلمون زنده س و گاهی هم براش بهوونه می گیره . امید که روحش در آرامش باشه  ، به مناسبت سالگرد فوت بابا حاجی  اواسط مهر ماه سفری به زادگاه بابایی داشتیم.مسیر رفت با عمو مرتضی اینا همسفر بودیم و کیانا در طول پرواز دختر خوبی بود ولی کیارش آتیش سوزوند از نوع حسابی ، از ور رفتن با همه کلیدهای بالای سر و التماس واسه رفتن پیش عمو  تا دعوا با مهماندار . نیمه دوم پرواز مشغول نقاشی شدین که نزدیکیای فرود دچار گرفتگی گوش شدین و خصوصا کیارش بلند بلند می گفت گوشم گیر شده ، نمی شنوم و ......

خواب دیدن کیانا:

شبی که کیانا آگهی فوت باباحاجیو روی در خونه دید ، فریادی کشید گفت مامان عکس باباحاجیه ، دیشب خوابشو دیدم ، دستاشو گرفتم بوس کردم ، منو برد پارک با هم بازی کردیم . چند روزی مرتب خوابیو که دیده بود تعریف می کرد و مشتاق دیدن دوباره بابا جون مهربون بود که براش توضیح دادم بابا حاجی رفته تو آسمونا و می تونه همیشه براش دعا کنه که جاش توی بهشت. کاشکی بابا حاجی زنده بود که دوقلوهای منم می تونستن از وجودش لذت ببرن

دریای جنوب:

یه روز هم همگی رفتیم آب تنی و حسابی بهمون خوش گذشت کیانا کمی شنا کرد و خدا رو شکر ترس کیارش از دریا هم ریخت و دو تاشون از دیدن مرغ دریایی که به سمتمون میومد ذوق زده شده بودن .

کیانای دلیر:

کیارش به همراه رضا:

کیارش هم میگه پوشک خدافظ:

در سفر بودیم که پوشک کیارش تموم شدو بابایی یادش رفته بود براش بگیره و ساعت دوازده شب ، یهو تصمیم گرفتم همت بکنم و مرد کوچولو رو نجات بدم . البته یک یا دو بار نصفه شب بیدارش می کنم و می برمش دستشویی و خدا رو شکر همه چیز خوب پیش می ره و کیارش هم به پوشک گفت خدافظ من دیگه مرد واقعی شدم.

اینم عکسای خوشگلِ من تو حیاط مامان جون(الهی مامان قربون ژستت بره):

 

حرفهای بامزه:

  • کیارش به محض رسیدن به خونه باباحاجی و دیدن درختای نخل ، با هیجان می گه وووی مامان جنگل!!
  • کیارش با دیدن مارمولک میگه مامان اسکار!!!!!!
  • کیارش میگه پسر مامان بزرگ بوس بوس

 پرستارای کوچولوی من!

سرم درد می کنه و سرمو با روسری بستم و بی حال رو زمین افتادم یهو می بینم مرد کوچولوی من با یه لیوان آب بالای سرم وایساده و میگه عزیزم آب بخور خوب بشی. خدای من! وقتی این صحنه رو دیدم همه دنیا مال من بود با همه سر دردی که داشتم .کیانا رو دیدم که از اتاقشون بالش آورده و میگه مامان سرتو بذار روش خوب بشی ، منم برات ذعا می کنم و نماز می خونم که خوب بشی . کمی بعد دختر و پسر نازمو می بینم که منو بغل کردن و برام لا لایی می خونن که خوابم ببره . خدای بزرگ رو مثل همیشه شاکرم و ازش می خوام که به هر کسی که که در انتظار بچه س، ببخشه و  این لحظه های ناب رو بده

 حمام کردن دوقلوها:

خوشحالم که همیشه آب بازی رو دوست دارین و همیشه واسه حمام رفتن آماده این و البته به منم حسابی خوش می گذره چون یه ساعت باهم بازی می کنیم ولی بعد از حمام من، خسته و کوفته و شما شاد و شنگولتر . قدیمیا می گفتن بچه رو ببرین حموم راحت بخوابه مالِ ما سر حالتر میشنمتفکراینم عکس دو تا وروجک ِ ترگل ورگل:

مهمونی خداحافظی لیلا جون:

 آخرین جمعه آبان ماه همه فامیل ویلای خان دایی بودیم ، کیانا هوس گیلاس کرده بود و بهانه گیری می کرد و اینبار بابا جون ابنکار به خرج داد و براش انگور سیاه چید و گفت گیلاسه!!!اینجا مثلا داره گیلاس می خورهچشمک

همیشه خیلی بهمون خوش می گذشت ولی اینبار با همیشه فرق می کرد با اینکه لبامون خندون بود ولی همه چشماشون بارونی بود . لیلای عزیزم برای همیشه عازم خارجه شد. ایشاله که همیشه و هر کجا که هست در کنار همسر سلامت و شاد باشه و هر از گاهی به وطن برگرده و دیدارها تازه بشه .عزیزم از همینجا براتون بهترینها رو آرزو می کنم

 

پسندها (2)

نظرات (28)

هنگامه
1 مهر 92 21:47
کلی بوس و قلب تپنده برای مامان الهام مهربون و دوقلوهای قندعسلش
خیلی دوستون دارم...


مرسی هنگامه جون
ما هم دوستت داریم
هنگامه
1 مهر 92 21:48
کلی بوس و قلب تپنده برای مامان الهام مهربون و دوقلوهای قندعسلش خیلی دوستون دارم...
زهرا(نانا)
3 مهر 92 17:23
جیگر این دو تا جواهر و.
خیلی ماهید.
خسته نباشید به مامان الی زحمتکش و با ذوق.
خیلی دوستون دارم


مرسی زهرا جون منم دوستتون دارم
از طرف من کسرا و یلدای خوشگلمو ببوس
سمیه (آبجی حنانه و سبحان)
6 مهر 92 13:29
سلام کیانا و کیارش جون خسته نباشید به مامان مهربونشون به ما هم سر بزنید
سحر
7 مهر 92 16:33
32ماهگیتون مبااارک خوشگل موشگلااا

خانوم طلای خوشتیپ دل داداشیشو برده بوووس گنده واسه هر دوتاشون

تولدت همسرتون هم مبارک ... ایشالا همیشه در کنار هم بهترین لحظه ها رو داشته باشین


مرسی سحر جون ایشاله شما هم در کنار هم همیشه بهترین لحظه ها رو داشته باشین مراقب خودت و خانوم کوچولو باش
شیوا
8 مهر 92 12:38
سلام الهام جون

تولد همسرتون مبارک باشه انشاالله سالهای سال سایه شون رو سر شما و دوقلوها باشه.

کیارش جانمون چه عشوه هایی بلد بود و ما نمیدوستیم..چه نگاههای دوست داشتنی به خواهرجونش میندازه..حقم داره ادم خواهربه این نازی داشته باشه..جای من گازگازیشون کن..اون لپهای خوردنیشونو..

الهام جون دوباره دارم واسه سیکل جدید درمان حاضر میشم..و درسها هم از همین الان شروع شدن...برام دعا کن خواهر مهربون...


شیوا جونم ایشاله اینبار به آرزوت می رسی من و بچه ها هم برات دعا می کنیم
شیوا
10 مهر 92 9:03
الهام جون احساس میکنم شما خانم خیلی مهربون و عاقل و در عین حال هم زیاد سخت نمیگیرید...به خاطر این ویژگیهاتون همیشه آرزو میکردم کاش خواهرم بودی..چقدر خوب میشد..البته خودمم خواهرای خوبی دارم..ولی تفاوت سنیمون زیاده..

در هر حال خدا رو شکر..دوستی باهاتون هم کم نعمتی نیست..


مرسی عزیزم خوبی از شماس که اینهمه به من و بچه ها لطف دارین منم خیلی دوستت دارم
مامان تارا و باربد
14 مهر 92 8:54
جیگر این خوشگلای خوش سلیقه شیطون وروجک 32 ماهگیشون مبارک عزیزم


مرسی عزیزم
هنگامه
16 مهر 92 22:49
مامانی چرا نیستین؟ دلم براتون تنگ شده


هنگامه جون یه مدت سفر بودم
مامان پرنیا و اوا
17 مهر 92 12:43
سلامممممممممممممممممممم
گلم چه نی نی های نازی داری
خیلیییییییییی خوشگلن
اسم بچه هاتو خیلی دوست دارم
ایشالله همیشه سلامت باشید


مرسی عزیزم
سمیه (آبجی حنانه و سبحان)
18 مهر 92 2:00
سلام کیانا خانوم
سلام آقا کیارش
خسته نباشید به مامان گلتون...

به وبلاگ آبجی و داداش منم سر می زنید؟

اگه بیاید خوشحال میشیم

جزو خواننده های خواموش بودمممم از وقتی نی نی بودید

مرسی سمیه جان حتما به وب این خواهر خوش سلیقه سر می زنم ممنونم که به وبمون سر می زنین
مامان هستی و هلن
19 مهر 92 11:52
الهییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
چه نازن خدا حفظشون کنه راستی دخترای منم دقلو هستن
از نی نی های منم خوشگل ترن


مرسی عزیزم خدا دو قل خوشگلتو برات حفظ کنه
شیوا
20 مهر 92 17:02
سلام الهام جونم

خیلی نگرانتم..

از اینکه چند وقته اپ نکردی.امیدوارم نگرانیم بی مورد باشه...



شیوا جونم مدتی سفر بودیم از اینکه نگرانت کردم ببخشید
رادین عشق زندگی...
21 مهر 92 17:45
چه تیپی چه دختر و گل پسر خوشتیپی ادم دلش میخواد ی گاز از هردوشون بگیره فرشته های نازنین


مرسییییییییییییی
مامان تارا و باربد
23 مهر 92 12:39
بوس برای این دردونه های قشنگت خدا حفظشون کنه الهام جون


مرسی انیسه جونم خدای بزرگ خوشگلای تو رو هم حفظ کنه
مامان آراد و نیکراد
26 مهر 92 1:00
خیلی خوشگل و نازید فرشته ها خدا حفظتون کنه. خیلی هم شیطون و بامزه.


مرسی عزیزم
سارا مامان راستین جون
27 مهر 92 22:28
عزیزای من چقدر ژستهای خوشگلی گرفتن خداحافظی با پوشک مبارکهههههههههههههه
مارمولک و اسکار هم خیلی بامزه بود


مرسی سارا جونم اینا با پوشک خدافظی کردن و پوست من رسما کنده شد
مامان امین
28 مهر 92 16:13
قربون این دوتا نی نی جیگر خوششششششششگل خوشتیپ مامانی برم من.با اجازه لینکتون کردم.


مرسی عزیزم
مامان ستاره
30 مهر 92 12:43
سلام عزیزم . خیلی باحالالن جوجه هات ... من با خوندن خاطراتشون کلی ذوق می کنم


مرسی عزیزم
بهار
9 آبان 92 7:27
قالب وبلاگ سفارشی برای کیارش جان و کیانا جان. http://ghalebe-weblog.blogfa.com
مامي كيانا
9 آبان 92 11:54
سلااام
واي كه من چقدر ذوق زده شدم از عكس هاي كيانا جون وكيارشي
دلم براشون قنج رفت
ماشالا هزرا ماشالا خيلي ناز و ملوسن
شما چيكار ميكني با داشتن اين دو تا فرشته
خوشبحالتون دوقلو خيلي دوست دارم
كلا بچه زياد دوست دارم
هرچقدر اصرار به همسري كه بيا يه بچه ديگه بياريم اصلا زير بار نميره
واي خيلي خوشحالم از آشنايي با شما
ميرم يه گشتي تو پست هاي ديگه وبتون بزنم
عكسها خيلي نازن
سوژه ها هم جذابه
تو رو خدا از طرف من ببوسيدشون
اسم دختر من هم كياناست
با اجازه ميتونم بلينكم شما رو ؟

مرسی عزیزم نظر لطفتونه که اینهمه به من و دوقلوهام لطف داری خوشحال میشم با هم دوست باشیم منم شما رو لینک می کنم

جیمی
10 آبان 92 13:02
سلام دو قلوهای نازی داری..جنست جوره دیگه خدارو شکر..دختر من 11 روزه است و اسمشو کیانا گذاشتم تا جایی که کم میدونم یعنی طبیعت ..درسته دیگه؟


مرسی خدا کیانا رو براتون حفظ کنه و زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه بله درسته
پوپک
17 آبان 92 18:02
خدا حفظشون کنه. ماشاء ا... چقدر بزرگ شدن بچه ها! هزار الله اکبر ایشاا... که همیشه با هم مهربون باشن. مرسی پوپک جان
خاطره مامان بردیا
21 آبان 92 15:36
فداتون شم من. عاشق اون حوله های ست و تاپ های خوشگلی شدم که تولد بابایی پوشیدین شعر تاپ تاپ عباسی خیلی باحال بود مرسی خاطره جون بردیا ی خوشگل و خوش تیپ ببوس
بابای ملیسا
26 آبان 92 13:59
با سلام . ضمن عرض تسلیت و قبولی طاعات و عزاداریهای محرم ، وبلاگ دخترم ملیسا به روز شد . با کلی عکسهای قشنگ ، از محرم گرفته تا جشن عروسی هاله شیما . خوشحال می شیم اگر قدم به کلبه حقیر و مجازی ما سری بزنید و با گذاشتن یک کامنت روزگاری خوش ، برای ملیسا ، دختر بابا رقم بزنید . منتظر شما هستیم .
گلهای زندگی من
20 آذر 92 23:22
هزار ماشالله به دوقلو ها ی خوشتیپمون
سپیده
27 آذر 92 0:04
ای جووووووووووووووووووووونم من عاشق دوقلو هستم هر دو تاشون نازن
الهام
پاسخ
مرسی
'گل هاي بهشت
3 بهمن 92 13:25
سلام اين بچه ها كيف مي كنن خداييش! من يه دختر عمويي ويه دختر دايي دارم وقتي صداي وسايل برقي مياد گريه مي كنن اما كيارش خوشش مياد!!!!