35 ماهگی کیارش و کیانا
خدای خوب من...
باز هم سپاس....باز هم شکر....وباز هم ....و باز هم...، و باز هم....
شکرت که هستی...
شکرت که هستم و ستاره هام هستن.....
شکرت که همه اینا را به من دادی، شکرت که دنیاااااا را به من دادی
مراقبمون باش مهربانم...
داداشِ آرایشگر:
اِ اِ اِ کیارشی چیکار می کنی؟
مگه چی شده ، من آرایشگرم دارم کیانا رو عروس میکنم!!!!
پست اختصاص واسه کیانا:
دختر خوشگلم یکی از بزرگترین نعمتیاییه که خدا بهم داده هزار ماشاله دخترِ من ، دنیای خوبی ومهربونیه . هیچ بویی از لجبازی و شیطنتهای دوران بچگی نبرده . منم در مدح دخترم شعری سرودم
زیبا زیبا ای گل زیبا زیبای من دنیای من ، کیانا خرگوشی
دستاتو می گیرم تو رو می بوسم با تو می مونم عاشقانه می مونم
کیانا جونم شعر مامان الی رو حفظ کرده و به شکل دیگه واسه من می خونه
زیبا زیبا مامانِ زیبا .......
روز برفی:
حرفای بامزه:
- دختر زیبای بلوند ِ من میگه من موهامو دوست ندارم سیاه و زشته ، می خوام مثل موهای مامان رنگی باشه بابا اجازه می دی موهامو رنگ کنم؟؟قیافه بابا اینجوریه
- کیارش میگه ناخونام سیاه شده مثل حسن کچل و گرگ بدجنس
- کیارش میگه مامان چقدر این لباس بهت میاد
- کیانا منو مامانِ زیبا صدا می کنهن
عاشقانه های خواهر و برادری به روایت تصویر:
استقلال نفسای من:
از وقتی کیارش و کیانا رو از شیر گرفتم ، به خاطر بی تابیهای شبهای اول مجبور شدم پیش خودم بخوابونمشون و همین باعث شد که دست مامان الی رو جایگزین شیشه شیر بکنن و تا لحظه ای که خوابشون ببره یکی می گفت مامان دستتو بده به من و اون یکی می گفت بیا پیشم .خلاصه موقع خواب ماجرایی داشتیم تا اینکه اواخر دی ماه به لطف خدای بزرگ موقعیتی فراهم شد که تصمیم گرفتم دوباره و اینبار برای همیشه خودم رو لذت در کنارشون بودن محروم کنم ودر عوض بهشون استقلال بدم و کاری کنم که هر کدوم روی تخت خودشون بخوابن. یه شب به همراه بابایی رفتیم و یه عروسک پلنگ صورتی به سفارش کیانا و یه سنجاب آلوین واسه مرد کوچولو گرفتیم و قرار بر این شد که وقت خوای بجای دست مامان دست عروسکا رو بگیرن و تو تختشون بخوابن . خوشبختانه این پروژه هم با سیاست و درایت مامان الی و همکاری بابا رضا با موفقیت انجام شد