کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

36 ماهگی کیارش و کیانا

1392/11/30 11:27
نویسنده : الهام
3,716 بازدید
اشتراک گذاری

 حدای مهربانم همیشه شکرگزارت بوده و هستم و ایمان دارم که بهترینها رو به من می بخشی

کیارش وکیانای عزیزم همه لحظات زندگیتون پر از شادی و شوق 

کوتاه کردن موی کیارشی:

کوتاه کردن موهای مردِ کوچولو هر بار حکایتی داره ؛ اوایل بهمن تصمیم گرفتیم کیارشی رو ببریم آرایشگاه و همه تلاشمونو کردیم که رضایت گل پسر جلب کنیم و بهش قول دادیم در صورت همکاری براش چوب گلف بخریم . به محض وارد شدن به آرایشگاهِ بابایی و دیدن آرایشگر گفت"این آقا خوشحال نیست، نمی خوام" . بردیمش آرایشگاه بابا جون که با دیدن قیچی گفت " من از قیچی می ترسم" تا روزی که بابا جون تصمیم می گیره این مهم رو انجام بده و به اتفاق مامان جون و کیانا می رن آرایشگاه و موهای مردِ کوچولو رو کوتاه می کنن و بابت همین کلی هم از بابا جون جایزه می گیرن ولی نکته جالب این بوده که با گریه می گفته لفطا(لطفا) سبیلامو نزنینقهقهه

توپ بازی:

یه روز که به نظرم هوا خیلی خوب بود تصمیم گرفتم با وروجکا برم توپ بازی . صدای قهقهه و شادی کیانا فضا رو پر کرده بود و گاهی هم یکی از دمپاییاش میوفتاد و با همون یکی دنبال توپ می دویید و کیارش هم مستِ هوای خوب شده بود و با صدای بلند می گفت خدای من ، چه هوای خوبی


هر بار که دمپایی کیارشی از پاش در میومد ، خواهر مهربون به داداشش کمک می کرد

برف بازی:

وسط زمستون یه برف حسابی اومد و کیارش و کیانا حسابی برف بازی کردن. اینجا به برف بازی بزرگترا خیره شدن!!

الهی قربونتون برم که صورتتون از سرما سرخ شده

اینجا کیارش به من برف می زد

یه حادثه ، یه عالمه غم و درد:

اواخر بهمن ، یه شب که از خرید برگشته بودیم و مشغول جابجایی وسایل بودیم ،کیارش و کیانا مشغول بازی و شیطنت بودن که صدای جیغ دلخراش کیانا رو شنیدم و خونی که از چونه خانوم طلا بیرون می زد . بالافاصله به چند تا بیمارستان رفتیم و هیچ کدوم قبول نکردن که جای زخم رو بخیه کنن و نظرشون این بود که اینکار باید با بیهوشی انجام بشه و هزار تا بهانه ....

در نهایت بیمارستان امام خمینی رو معرفی کردن و از اونجایی که کیارش تو ماشین خوابش رفته بود من مجبور شدم دختر خوشگلمو به بابایی بسپارم و خودمم های های گریه بودم . یه لحظه احساس خفگی و گرفتگی قلب بهم دست داد و کیارشی رو بغل کردم و مستقیم رفتم اتاق عمل سرپایی و دخترک خوشگلمو بیهوش و بی حال روی تخت دیدم . نظر دکتر این بود که پنح دقیقه دیگه به هوش میاد ولی حدود دو ساعت کیانای خوشگلم با چشمانی نیمه باز بیهوش و بی حرکت بود و فقط و فقط خدا می دونه که چه لحظات سختی رو من و بابایی سپری کردیم . ایشاله که خدای بزرگ همیشه و همه جا مراقب همه بچه ها باشه.

حرفهای بامزه:

  • از کنار هر فست فودی که رد میشیم کیارش میگه مامان بریم یه پیزا سفارش بدیم
  • هر وقت کیارش دعوا می کنم با ناراحتی بهم میگه تو عاشقم نیستی

بدون شرح:

الهی مامان قربون اشک ریختن مرد کوچولو بشه

الهی قربون خنده از ته دل خانوم طلا

 الهی قربون اینهمه عشق و محبتتون برم


 


پسندها (1)

نظرات (15)

سولماز
7 بهمن 92 22:31
خداوند همیشه در کنارشون باشه خیلی نازند
الهام
پاسخ
مرسی عزیزم سه فرشته ناز شما هم در پناه حق باشن
شیوا
8 بهمن 92 12:38
سلام به روی ماه مامان الی و دو تا نازنیناش مدتی نبودم درگیر درس و امتحان و پرپوزال و غیره بودم دلم کلی براتون تنگ شده یه دفعه که پست اخریتو باز کردم دیدم چه مدت زیادی غیبت داشتم که قیافه کیانا و کیارش چقدر تغییر کرده..و یه دفعه یاد روزای نوزادیشون افتادم که میومدم و بیشتر عکسشونو نگاه میکردم..و تا الا ن که کاملا بهتون انس گرفتم.و من هنوزم که هنوزه مامان نشدم..از عملهای پی پی در پی خسته شدم و دلم و به درس خوش کردم . مامان الی واقعا افرین بهت با این همه درایت در تربیت این دو تا عروسک ناز.خسته نباشی.
الهام
پاسخ
مرسی شیوا جونم منم همیشه به یادت هستم و از خدای بزرگ می خوام که به آرزوی قلبیت برسی ایشاله تو تحصیل هم موفق باشی
azra
9 بهمن 92 14:16
سلام اسم مورد علاقه من برای بچه ام کیان ،کیارش و کیاناست .. امیدوارم خدا به منم مثل شما نظر کنه و یه دوقلو بده
الهام
پاسخ
ایشاله خدا بهتون ببخشه
❤خونه نمدی❤
9 بهمن 92 16:10
مامان با سلیقه سلام اگه میخوای هرکی میاد تو اتاق نی نی خوشگلت انگشت به دهن بمونه یه سر به ما بزن کارای تک و شیکی که تو هیچ مغازه ای نمیتونی پیدا کنی منتظرت هستم www.namadi.ir ارسال به سراسر ایران با تشکر خونه نمدی
مامان مبینا
11 بهمن 92 16:31
قربونتونمامانی ما خیلی وقته شما رو لینک کردیم......
سمیرا
20 بهمن 92 11:29
سلام الهام جونم همیشه دلم برای شما و دوقلوهات تنگ میشه هر روز وبلاگتون رو چک میکنم خوش به حال بچه هات که اینقدر مامان مهربون و با سلیقه ای دارند امیدوارم همه لحظات زندگیتون پر از شادی و طراوت باشه از طرف من دو قلوهای نازت رو ببوس
الهام
پاسخ
مرسی عزیزم
منیژه مامان آویسا
27 بهمن 92 11:47
سلام الهام جون پیشاپیش تولد نازگلا مبارک اتفاق ناخوشایند
الهام
پاسخ
مرسی عزیزم
زهرا
28 بهمن 92 14:20
واااااااااای خیلی ناراحت شدم بلا به دور انشاالله
شیوا
28 بهمن 92 17:23
سلام وای خدا به خیر گذرونده..الهی از این اتفاقا به دور باشید کوچولوهای خاله شیوا..بغض کردم با خوندن این اتفاق بد.. از همین الانم تولدتون . و تبریک میگم..صدساله بشید عسلای من..
مرضیه
30 بهمن 92 16:40
چه ماه شدن خدایااااااااااااااااااااااااااا دیگه خیلی شبیه هم نیستن دخترت خیلی نانازه و پسرتم خیلی آقا ماشالا مرسی مرضیه جون کوروش جون ببوس
گلهای زندگی من
1 اسفند 92 11:03
مامانی مههههربون همیشه زیر سایه ی پر مهر شما بزرگ بشند این دوقلوهای ناز همه ی عکسا قشنگ بود ومخصوصا آخری مرسی عزیزم مردکوچولوهای شما هم زیر سایه بابا و مامان هنرمندشون بزرگ بشن
ghazale
4 اسفند 92 16:48
تولد خوشگلا رو تبريک ميگم،خيلی جيگرن
الهام
پاسخ
مرسی
سحر
7 اسفند 92 17:02
وااایییییی کلی بابت سیبیلای کیارشی خندیدم خوب گل پسرمون رو سیبیلاش حساااسه دیگه وااای موهای خانوم طلا چقدر ناز و خوشگله ...خاله موهای به این خوشگلی رو میخواستی رنگ کنی چه کلاه و شال گردن خوشگلی هم این دو تا قند عسل دارن دست مامان خوش سلیقتون درد نکنه الهام جون از اتفاقی که واسه دختر طلا افتاد خییلی ناراحت شدم ایشالا همیشه تنشون سالم و خند رو لبشون باشه و هیچ وقت غم و ناراحتیشونو نبینین ...خدا همیشه حفظشون کنه امییییین
الهام
پاسخ
مرسی سحر جونم از اینهمه ابراز لطف ایشاله که روشا خوشگله همیشه سلامت باشه از طرف من ببوسش
ستارگان آسمان من
9 اسفند 92 4:08
سلام ...من عاشق این دو تا دسته گل شمام از کو چیکیشون میومدم عکساشونو میدیدم
ستارگان آسمان من
9 اسفند 92 4:10
ناراحت شدم برای دختر گلت ببخشید ناراحتتون کردم