4 سال و هفت ماهگی کیارش و کیانا
کیارش و کیانای عزیزم
من نه بهشت میخواهم و نه آسمان و زمین . بهشت من ، نفسهای آرام شما در آغوشم است.
نامه عاشقونه
فکر نمیکردم دهه سوم زندگی از کسی نامه عاشقونه بگیرم ولی اینروزا یه مرد کوچولو از هر فرصتی استفاده میکنه و با انگشتای کوچولوش برام نامه می نویسه و با نگاه پرشوری بهم نامه میده
Phonics2A:
ترم جدید کلاسشون از اول شهریور شروع شده و کیارش وکیانا با دو تا از همکلاسیشون علیرضا و برسام خیلی جور شدن. خوشبختانه اینبار هم تاپ استیودنت شدن و ی بار دیگه از همینجا از مزحمتهای معلم خوبشون مهسا جون تشکر میکنم.اینم کادوهای پست من
حرفهای با مزه
- به کیانا میگم ناراحت نیستی که همراه بابا و کیارش دماوند نرفتی و پیش من موندی؟ میگه مهم نیس کجا باشی همین که بهت حوش بگذره کافیه
- خاله جون زنگ زده و کیانا گوشی تلفن جواب میده ، خاله بهش میگه کیانا دلم برات تنگ شده میخوام بیام خونتون ببینمت . کیانا میگه خاله جون ما شیرازیم خونه نیستیم (خاله میخنده و میگه لااقل تلفن خونه رو جواب ندین) با کیارش حرف میزنه و همین حرفو ب کیارش میزنه ولی کیارش میگه خاله جون می خوایم بریم شیراز (خاله می گفت آفرین به معرفت کیارش )
سفر به شیراز ، شهر گل و بلبل:
اواسط شهریور سفری غیر منتظره به شیراز داشتیم که در کنار عمه ها و عموها این سفر ،خاطره انگیز شد.اولین روز سفر بهمراه عمو سردار و النای دوست داشتنی حافظیه بودیم .
یه روز شاد شاد -ایرانلند
پرنسس مامان به یکی از آرزوهای کودکانه ش رسید و گریم شد