کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

به یاد کیارش

با چی خالی کنم هر شب یه بغضی قد یک کوهو شبایی که بغل کردم یک قاب عکس بی روحو کجایی که ببینی من چه دردی میکشم بی تو تو رفتی خاطرات تو رفیق اشک چشمامن در و دیوار این خونه غریبی میکنن با من یه دریا بودی و چشمم حریف بغض دریا نیست تو اینقدر دور رفتی که ازت یک قطره پیدا نیست دلم میگیره از تقدیرکه دور از هم رهامون کرد اگر قسمت جدایی بود واسه چی آشنامون کرد ...
25 ارديبهشت 1400

کیارشی هر جا که میری خدا نگهدار اونور دنیا که میری خدا نگهدار

کیارشی من از نگاهت مست میشدم ، بوی تنت مستم میکرد اما نمیدونستم بوی بهشت میدی . کیارشی مامانو عاشق خودت کردی ، اما بازم کلی عشق تو وجودم بود که برات خرج نکرده بودم ، هنوز پر از عشقم ولی افسوس اشک میریزم و اشک میریزم ولی با اشک غم دوری تو سبک نمیشه پسر قشنگم من که روزی هزار بار به خاطر داشتن تو خدا رو شکر کردم چرا اینجوری شد؟چرا خدا صدامو نشنید؟ تو و کیانا که هر روز به خاطر داشتن هم خدا رو شکر میکردید چرا اینجوری شد؟ من که روزی هزار بار میگفتم الهی مامان فدات بشه ، دروغ نگفتم ولی چرا اینجوری شد؟ کیارشی خیلی دوستت دارم و تا دیدار  دوبارمون عاشقت میمونم و برای اونروز لحظه شماری میکنم اما از خدا بپرس چرا هیچ فرصتی بهم ندادی ک...
18 آبان 1395
2735 12 30 ادامه مطلب

آخرین ماه بهار و پنج سال و چهار ماهگی کیارش و کیانا

کیارش و کیانای عزیزم ماهگردتون مبارک باشه و امیدوارم تنتون سلامت و لبتون خندون باشه . دوست دارم این پست اختصاص بدم به شیرین زبونی کردنتون و بخصوص حرفای گنده گنده ای ک مرد کوچولو میزنه و همه رو بهت زده میکنه. کیارش تو جمله سازی زبان نوشته "I have three uncles" بهش میگم عزیزم دو تا دایی داری چرا نوشتی سه تا دایی داری  با اخم میگه پس دایی خان دایی چی؟ (الهی مامان قربون دل مهربونت بره که اینهمه خان دایی رو دوست داری) پارک بودیم و اطرافمون شلوغ بود و کیارش میخواست شلوارشو عوض کنه رو به جمع میگه با عرض پوزش چشماتونو ببندید میخوام شلوارمو عوض کنم کیارش میگه مامان میری سرکار به گریه های من توجه نکن رو کارت تمرکز کن ...
24 خرداد 1395

پنج سال و سه ماهگی بهترینهای زندگی من

اردیبهشت و شروع ی ماه عالی ی روز خوب ، ی پیکنیک عالی همراه مامان جون مهربون و بازی مارپله ی تولد شاد شاد تولد رها جون بهترین دوست کیانا در کانون زبان به روایت تصویر دماوند-آخر هفته عالی و هوای عالی تر کنار بهترینهای من روز خیلی خوبی بود و در کنار خان دایی و عسل مهربون خیلی بهمون خوش گدشت . باربیکیو ، تاب سواری و کوه نوردی و البته استراحت واسه من. اواسط اردیبهشت و روزهای شاد  این روزا سینا و آناهید بهمراه بابا و مامان گلشون مهمونمون هستند و حسابی مشغول تهرانگردی و خوش گدرونی هستیم. پارک ژوراسیک قبل از عید پارک ژوراسیک بودیم ولی نسبت به بار قبل کلی حیوون ج...
6 ارديبهشت 1395

سال 95 - پنج سال و دو ماهگی کیارش و کیانا

    سال 95 هم مثل سالهای دیگه در زادگاه بابایی  تحویل شد .امیدوارم امسال هم سالی پر از سلامتی و برکت واسه هم باشه.         یه روز شاد با دوستای خوبم پارک ملت در کنار امیر عباس  ارغوان آرشا هانا شایان ایلیا و کوشا  گلی در میان گلها   ...
24 فروردين 1395

وروجکای پنج سال و یک ماهه و سفرنوروزی به جنوب

سال 94 اخرین نفسهاشو میکشه و روزها شتابان می گذرند . وروجکای مامانی هم بی صبرانه منتطر سفر به زادگاه بابایی هستن . یکی از آخرین روزهای سال تولد برسام جون بود که به بچه ها و مامانا خیلی خوش گذشت  و کلی خاطره انگیز شد.  تولد برسام به روایت تصویر ازچند روز قبل از سفر شمارش معکوس شروع شده بود و فسقلیا کاملا حساب و کتاب روز سفر رو داشتن . امتحان پایان ترم زبان رو دادن و سفرمون زودتر از هر سال شروع شد ولی با کلی تاخیر پرواز ، کیارش و کیانا از ذوق این سفر تو پوست خودشون نمی گنجند. کیارش و کیانا در گندمزار    ...
12 اسفند 1394

جشن تولد پنج سالگی شیرین عسلای من

پنج سال گذشت ، پنج سالِ پر از خاطره و روزهای قشنگ و عاشقونه  خدایا ازت ممنونم ک فرشته های زمینی رو دارم و ازت ممنونم ک روزهای خوبی رو بهمون هدیه کردی  کیارش و کیانای عزیزم ازتون ممنونم که زندگی من و بابایی رو پر معنا کردید . دوستتون داریم و آرزوی سلامتی شما رو داریم  اینم جشن تولد پنج سالگی به روایت تصویر قبل از فوت کردن شمع از کیارش و کیانا خواستم تو دلشون آرزو کنن که کیانا برای سلامتی من دعا کرد و کیارش ناقلا دعا کرد که به اندازه کافی باطری داشته باشه که بتونه همه اسباب بازیهاشو روشن کنه   ...
5 اسفند 1394

گلهای زیبای من تولدتون مبارک

زیبایی تو مثل قرص ماهی ، دور از تو باشه رنگ سیاهی ،  تولد ، تولدت مبارک ، بخندی تو همیشه الهی زاده فصل زمستون ،چه عزیزی تو برامون ،با حضور تو همیشه پر لبخند لبامون توی این شبهای برفی ، تویی گرمای وجودم ، روز میلادت مبارک ، ای تمام تار و پودم سهم تو همیشه لبخند  ،  زاده عزیز اسفند ، از تو شد ستاره بارون ، شب زیبای زمستون این شبای برفی پر از ماه و ستاره س ، لبخند لب تو برام عمر دوباره ست ببین از شادی تو همه لبریز خنده ن ، مثل پروانه و گل همه دورت می گردن تموم نغمه ها رو میخونیم عاشقونه ، صدای خنده هامون بره تا صد تا خونه بیا شمع ها رو فوت کن تا صد سال زنده باشی ، الهی که همیشه خوش و پاینده باشی &nbs...
7 بهمن 1394