کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

3 ماهگی کیارش و کیانا ، واکسن 2 ماهگی+اولین هواخوری با کالسکه

1390/3/1 10:08
نویسنده : الهام
6,788 بازدید
اشتراک گذاری

 سوم اردیبهشت با بابا رضا و مامان بزرگ رفتیم مرکز بهداشت برای واکسن سه گانه،فلج اطفال و هپاتیت.یه قطره خوراکی داشتین و 2 تا واکسن دیگه که به رون پاهای نازکتون زدن و قطره اسامینوفن برای تب و دردتون و کمپرس سرد و گرم هم برای جلوگیری از آبسه  . بابا ما رو گذاشت خونه و رفت سر کار . واییییییییییییی خیلی درد داشتید و بی تابی می کردید، مخصوصا کیارش . من و مامان بزرگ از شدت گریه های  قند عسل با همدیگه بحثمون شد . آخه نه من و نه مامان بزرگ نمی تونستیم پسملی رو آروم کنیم . گریه های کیارش تا فردا هم ادامه داشت و هر وقت می خواست پاشو تکون بده از اون جیغ های فرا بنفش می کشید. ولی کیانا یه کوچولو گریه کرد و خوابید.

اینجا 3 ماهه شدید و برای اولین بار برای هواخوری با کالسکه اومدید بیرون و پاچه های شلوارتون رو زدیم بالا که آفتاب بخوریدچشمک

 مادر بزرگ مهربون از وقتی به دنیا اومدید تا الان شب ها پیش کیانا می خوابیده و به من و بابایی تو نگهداری از شما خیلی کمک کرده

جوجو نوک طلا مامان تو تختشه و داره به آویز بالای تختش نگاه می کنه ، آخیییییییییییی موهای سرشم حسابی ریخته

خانوم طلا ، شکر بابا ، تو نی نی لای لای داره بعد از حمام استراحت می کنه. الهی قربونت بشم اصلا از کلاه خوشت نمی یاد ولی می ترسیم بعد از حمام سرما بخوری .خیلی بلایی و این روزا خیلی دستاتو تکون می دی  تو دلم که بودی هم مرتب دستهاتو تکون می دادی فکر کنم والیبالیست می شی و وقتی هم گریه می کنی می گی اونگیخخخخخخخخخخخخخخخ ، نمی دونم معنیش چیه ولی فکر کنم آلمانی باشه.

این هم قند عسل مامان الهی فدات بشم زیاد هم از نی نی لای لای خوشت نمی یاد ولی کم کم داری عادت می کنی و فکر می کنم می خوای فوتبالیست بشی چون هزار ماشاله پاهای قوی داری و مرتب پتو رو از رو پاهات می زنی کنار . تو دل مامانی هم که بودی مرتب پا می زدی

اینجا رو تخت مامان بزرگ خوابیدی . الهی مامان برات بمیره این روزها خیلی دل درد داری و تنها با شعری که دایی مهدی جون برات سروده آروم می شی البته با صدای خودش

کیارش چشاش قشنگه ، دست دسی دساش قشنگه ،کیارشی نیگاش  قشنگه کیارشی ....

سه ماهتون تموم شده بود که رفتیم عروسی نگار جون. کیارش تو ماشین خوابش رفته بود و وقتی وارد شدیم صدای ساز و آواز خیلی بلند بود و کیارش از خواب پرید و خیلی ترسید ولی کیانا خیلی خوشش اومده بود و از بغل این فامیل می رفت بغل اون فامیل ، به قول عمه هاش کیانا مجلسیه . ما هم تصمیم گرفتیم بریم تو حیاط بشینیم که سر و صدا اذیتتون نکنه ولی باد و بارون شروع شد . بعد به توصیه اطرافیان رفتیم طبقه بالا که شما دوتا تو کریراتون خوابتون رفت . من و بابایی هم به نوبت پیشتون شیفت می دادیم واییییییییییییییی چه شبی بود هم خوش گذشت و هم خیلی سخت. البته لیلی جون ما رو تنها نذاشت و پیش من نشسته بود و با ذوق شماهارو نگاه می کرد و خلاصه مرام گذاشت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

يسنا
28 آذر 90 15:03
سلام خانمي ني ني هاي گلت خيلييييييييييي خوشگلن اميدوارم هميشه در كنار هم خوش باشيد