کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

افتادن بند ناف و اولین حمام

1390/1/1 9:00
نویسنده : الهام
6,147 بازدید
اشتراک گذاری

هفته اول تولد:

1 هفتگی کیانا

1 هفتگی کیارش

این روزا کیانا خیلی ناآرومی می کنه و همه می گن خیلی بلاست ولی کیارش بیشتر خوابه ، هر دوتون موقع خواب دستاتون رو می گیریذ بالا و می خوابید و با کوچکترین صدایی از خواب می پرید و دستاتون رو باز می کنید و می ترسید.

niniweblog.com

اوایل من و بابایی هم از ترس شما می ترسیدیم ولی بعدا شنیدیم که این ترس به دلیل کامل شدن سیستم عصبیتونه.

شکلکهای جالب آروین

افتادن بند ناف:

واییییی چقدر شستن شما فسقلیها سخته البته من که هنوز حالم خوب نشده که بتونم وروجکهام رو بشورم ولی می دونم که نباید آب به بند نافتون بخوره و گیره بند ناف باید بیرون از پمپرزتون بسته بشه . چقدر با دیدن بند نافتون ناراحت می شم ، آخه یه ذره التهاب داره و می ترسم که درد داشته باشید.٥ اسفند من و بابابیی و مادر بزرگ اول رفتیم مرکز بهداشت پونک برای تست غربالگری. موقع گرفتن نمونه از کف پاهای کوچکتون جیگرم کباب شد و بعدش هم برای چکاپ رفتیم دکتر . اول می خواستم بند ناف کیانا رو نشون دکتر بدم که یهو وحشت زده متوجه شدم که بند ناف کیانا افتاده ، اولش خیلی ترسیدم ؛ اخه فکر نمی کردم به این زودی بیفته وهمون موقع بابایی و مامان بزرگ گفتن بندازش دور . دلم می خواست اونو یه جای امن نگه دارم و بعدا یه جای خوب بندازم، نه توی سطل آشغال. که این هم ماجرایی داره که براتون تعریف می کنم.

بند ناف کیارش هم ٣ یا ٤  روز بعد افتاد و خوشبختانه التهابش هم خیلی زود خوب شد.اما در مورد ماجرای بند ناف، بندناف فسقلیها رو تو کشوی میزم گذاشته بودم و یه روز که عمو مرتضی اینا خونمون بودن اول تصمیم گرفتیم بندهای ناف رو بدیم به عمو مرتضی که بندازه تو دانشگاه علم و صنعت که بعد هم پشیمون شدیم و فکر کردیم از کجا معلوم که استاد دانشگاه بشید و بهتره بفرستیم جنوب برامون بندازن تو دریا ؛ که اون رو هم پشیمون شدیم و فکر کردیم شاید جاشو بشین و مادر بزرگ بابایی می گفت بندازیم تو امامزاده یا مسجد که بعد هم ما ترسیدیم که.... خلاصه هنوز که هنوزه بند نافتون تو کمد مامانی جاش محفوظه.

جوجوهای مامانی صبح خیلی زود قبل از ترخیص از بیمارستان حمام شده بودند و طبق توصیه دکتر ما شما رو تا 1 هفته حمام نبردیم این هم عکسهای خوشگلای مامان بعد از اولین حمام (1 هفته بعد).

 

bathing in bathtub, shower smiley for orkut, myspace, facebookراستی اینو هم بگم که حمام دادن شما دوتا وروجک کار ساده ای هم نبود یه گردان بسیج شده بودن تا شما رو حموم بدن ، بابایی و مامان بزرگ مشغول شستن شما و من و بابا بزرگ و دایی مهدی هم بیرون حمام مشغول ماساژ دادن و لباس پوشوندن.کیارش خیلی بی تابی کرد و مرتب گریه می کرد ولی کیانا خیلی خوش حموم بود.

 

کیانا بعد از اولین حمام

وای که چقدر من و بابا رضا این روزها بابت زردی شما نگرانیم. البته 3 روز بعد از تولدتون که دکتر چکاپتون کرد می گفت کیارش اصلا زرد نیست ولی کیانا یه کوچولو زرده . ما هم باید مرتب شما رو می بردیم زیر نور مستقیم و زردیتون رو چک می کردیم. ولی خدا رو هزاران بار شکر می کنم که زرد نشدید.

این روزها این شعر رو براتون می خونم:

دست کوچولو ، پا کوچولو گریه نکن بابات میاد     تا خونه همسایه ها صدای گریه هات میاد

تشنه شدی آبت بدم،گشنه شدی شیرت بدم    خوابت میاد ، لالا بکن تا من کمی تابت بدم

تق و تق و تق در می زنن                             این باباته صداش میاد

گریه نکن تا بشنوی                                    صدای کفش پاش میاد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

خاله هیلدا
8 آذر 90 11:06
وای چه نی نی های نازی ماشالا. خدا حفظشون کنه .به وبلاگ ما هم سر بزنین .البته نی نی ما هنوز تو راهه


حتما خاله هیلدا جان
خاله محمد ماني
8 آذر 90 12:22
جوووووووووون چه بچه هاي نازي . خدا بهتون ببخشتشون من كه بچه ندارم ولي خيلي بچه ها رو دوست دارم . اگر دوست داشتي به وبلاگ ما سربزن


مرسی عزبزم حتما
مامان آرین
9 آذر 90 9:14
سلام ، الهی همیشه سالم و سلامت باشن . ماشالا خیلی نازن