11 ماهگی کیارش و کیانا
امروز صبح کیارش لبه بالایی شوفاژ رو با دستاش گرفته بود و خودش رو بالا می کشید مثل حالتی که داره بارفیکس می کنه. این روزها هم مرتب دنبال من می یاین آشپزخونه و کشوهای کابینت رو می ریزید بیرون.این روزا دستتون به لبه میز ناهارخوری می رسه و دلتون می خواد به هر چیزی که رو میزه دست بزنید، به قول بابا رضا پا بلندی می کنید. شبها حدودای ساعت ٨ اوج بازی و بازیگوشیه ، دنبال بازی می کنید ، جیغ می زنید، غش غش می خندید و سر به سر هم می ذارید.
امروز من و مامانی بردیمتون مرکز بهداشت واسه قد و وزنتون ، همه چیز عالی بود و خانوم دکتر به خاطر رسیدگی عالی بهم تبریک گفت.
کیانا قد:٧٣ وزن :١٠ کیلو
کیارش قد:٧٥ وزن:٩٤٥٠ کیلو
کیارش از وقتی وارد ماه ١١ شده یه قدم چهاردست و پا می ره و دوباره سینه خیز می ره . وایییییییییییی اگه بدونید چقدر بامزه ست وقتی با هم مسابقه دو می ذارن. کیانا چهار دست و پا و کیارش سینه خیز. کیارش این روزا لباشو مثل شتر می کنه و صدای شتر رو در میاره، البته بابایی میگه صدای موتوره
کیارشی الهی مامی قربونت بره که تو خواب هم حرف می زنی. وقتی هم بیدار می شی یه سر می گی وَوَوَوَ...
دخمل طلا هم که از ساعت 2 تا صبح تقریبا بیداره و نمی ذاره بابایی به موقع بره سر کار.
امروز ٨ دی ٩٠ کیارش و کیانا ١٠ ماه و ٦ روزشونه که بالاخره کیارش سینه خیز رو کاملا ول کرد و چهار دست و پا شد، هوراااااااااااااااااااااااااا.پسرم داره کم کم مرد می شه.البته کیانا تقریبا ١ ماه از داداشی جلوتره.
بابا رضا از سفر به کرمان کلمپه آورده بود که دیشب به وروجکها هم دادم . جای تعجبه که کیارش که تقریبا هیچ غذایی به غیر از شیر رو دوست نداره ، کلمپه رو خورد اونم باچه ولعیییییی.
خدای من ، این وروجکا دیگه کاملا معنای نه رو می فهمن .یه روز کیارش کشوی کابینت رو باز کرده بود و یه نوار چسبو گرفته بود دستش و باهاش بازی می کرد . وقتی دیدمش فقط بهش گفتم نهههههه. کیارش هم نوار چسب رو گذاشت تو کشو و می خواست یه چیز دیگه رو بر داره که من باز هم گفتم نههه.کیارش هم یه کوچولو بغض کرد و کشو رو بست و از آشپزخونه رفت بیرون.. تا ٢ ساعت هم می گفت نَ نَ نَ
کیارش و کیانا وقتی به دنیا اومدن یه کوچولو مو داشتن ، البته کیارش موهاش بیشتر از کیانا بودو تیره تر. همون یه ذره مو هم که داشتن ، چند وقت بعد شروع به ریزش کرد و کچل شدن. البته کیانا همه موهای سرش به جز یه یال بلند پشت سرش ریخته بود. زیاد خوشمل نبود و من هم اونو کوتاه کردم . اوخ اوخ بابایی اینقدر ناراحت شد و همش می گفت چرا موهای طلاییش رو چیدی. حالا دیگه 10.5 ماهه شدی و موهای سرت خیلی بلند شدن . مخصوصا چتریهات. من هم یه کوچولو چتریها و روی گوشت رو کوتاه کردم . مبارکت باشه.
كيارش دالي بازي رو خيلي خوب بلده و با بالشش با من دالي بازي مي كنه. ولي كيانا خيلي بلاست يه چيزي رو مي گيره دستش و بعد به كيارش تعارف مي كنه كه بيا بگير . كيارش كه مياد بگيردش ، بهش نمي ده و شروع مي كنه به خنديدن و فرار كردن و كيارش هم به دنبالش و بعد با هم بازي مي كنن .
امروز ١٨ دی ، ١٠.٥ ماهه شدین و کلی بامزه .کیانا که مرتب قر کمر تمرین می کنه و امروز هم خودش بلند شد و بدون کمک وایساد.
روز به روز داره کاراتون بامزه تر می شه ،شما فسقلیها از قوطی شیر خشک خیلی خوشتون میاد و من هم ٢ تا قوطی خالی رو دادم دستتون که باهاش بازی کنین. دیروز دیدم کیانا ، این دختر بلا قوطی رو گرفته جلوی دهنش و داره حرف می زنه و می خنده . ظاهرا از انعکاس صداش تو قوطی خوشش اومده ، کیارش هم از اون یاد گرفته و همین کارو می کنه . رفتاراشون عین پت و مت شده و هر کاری یکیشون می کنه اون یکی هم تکرار می کنه .
امروز20 دی و شما 10 ماه و 18 روزتونه. کیارش خیلی موهاش بلند شده و من هم تمام موهاشو براش کوتاه کردم ، خیلی هم متانت به خرج داد که با من همراهی کرد. این هم عکسش بعد از اصلاح موهاش ، در حالی که لباس کیانا رو پوشیده و گل سر خواهرش هم به سرش
این روزا کیارش با اشتیاق وصف ناپذیری مشغول دیدن بیبی انشتینه و هر وقت هم یه پارت سی دی تموم میشه . من و نگاه میکنه و میگه اَدَ.بیشتر دوست داره جلوی تی وی وایسه که من سعی می کنم بذارمش روی مبل . قند عسل از هر صحنه ای که خوشش بیاد شروع میکنه به دست زدن و بعضی وقتا هم منو صدا می کنه و با دست اشاره می کنه که برم پیشش بشینم و اون وقت دستمو می گیره که یواشکی در نرم. کیانا هم کمی تی وی می بینه ولی فکر کنم کیارش داره به تی وی معتاد می شه.پسر عزیزم خیلی رومانتیکه .چند روزی بود که احساس می کردم کیارش صبحها که از خواب زودتر از من بیدار میشه منو می بوسه ولی باورش سخت بود . من هم امروز صبح بیدار شدم و منتظر بوسه عشقم بودم که کیارش بیدار شد و اول دستش رو کشید رو صورتم و بعد هم منو بوسید . وای خدای بزرگ تمام خستگی شب بیدار شدنم از تنم رفت.
کیانا هم که شبا تو بغل بابایی می خوابه یا سرشو می ذاره رو بالش بابایی و خودشو واسه باباش لوس می کنه که نق نق های نصفه شباش جبران بشه و خستگی از تن بابا در بشه.
امروز 24 دی کیانا داشت تو اتاق خودش بازی می کرد که یهو صدای جیغش دراومد . به محض اینکه منو دید پای راستش رو نشونم داد و شروع کرد به گریه کردن .نمی دونم چی شده بود ولی زیر زانوش هم کبود بود . حالا طلا خانوم من موقع چهار دست و پا لنگ می زنه، خیلی بامزه شده ولی دلم براش می سوزه.
شب هم من و بابایی به همراه باباو مامان بزرگ رفتیم آتلیه و از وروجکها عکس هنری گرفتیم و حسابی هم خودمون خسته شدیم و هم شما رو خسته کردیم.
امروز 27 دی من و کیارش به شدت سرماخورده و تب داریم و چقدر کیانا خانومی کرد و اصلا بازیگوشی نکرد تا من و دا داشی یه ذره استراحت کنیم ، الهی قربون طلا خانوم برم که ایقدر مهربونه.
امروز 28 دی کیانا هم به جمع سرماخورده ها پیوست الهی برات بمیرم که اینقدر تب داری و بی حوصله
امروز 30 دی بابا بزرگ مهربون مثل همیشه اومد خونمون و داشت با خانوم طلا بازی می کرد که دید کیانا 3 تا دندون درآورده .مبارکککککککککککککککککککک. حالا می فهمم که چرا دختر گلم اینقدر تب داشت
ولی از دندونای کیارش خبری نیست و هنوز 2 تا دندون داره