16 ماهگی کیارش و کیانا
یه عکس داغ داغ از دعوای دوقلوها
الهی قربونتون برم که روز به روز شیرین تر میشید. مثلا کیانا خودش رو خیلی لوس میکنه و یه خرس خیلی بزرگ داره که خاله زری جون بهش داده که این خرس یه قلب خیلی بزرگ تو بغلشه و هر وقت چشم کیانا به این خرس میوفته ، قلب خرس رو بوس می کنه ولی هنوز که هنوزه منو نبوسیده.
کیارش هم که اهل قره و این روزا تمرین بشکن می کنه. دلم واسه انگشتای کوچولوی مرد کوچولوم غش می ره.
علاقه عجیبی به کلید و پریز دارید و الانم که هزار ماشاله از مبل بالا می رید و لوستر و هالوژنهای خونه رو هزارررررررررر بار روشن و خاموش می کنید و هیچ ترفندی هم تا حالا موثر نبوده.
این هم دعوای دوم دوقلوها تو ١٦ ماهگی
این هم قیافه کیانا بعد از دعوا
این هم قد و وزن کیانا و کیارش در ١٦ ماهگی:
کیانا وزن:١١٢٠٠ و قد:٧٩
کیارش وزن:١١ و قذ:٨٣
دایی مهدی جون 9 ماه انتظار کشید که وروجکای من به دنیا بیان و اونها رو پوف بده که یه روز بابا رضا جون گفت پوف دادن واسه نی نی اصلا خوب نیست و باعث میشه نی نی کنترل ادرارش رو از دست بده. از وقتی وروجکا بزرگ شدن دایی جون به ندرت دوقلوها رو پوف داده و کیارش هم یاد گرفته و علاقه شدیدی داره که من و بابایی و دایی مهدی رو پوف بده
آخر هفته با بابایی رفته بودیم هایپر و وروجکا رو گذاشتیم تو سبد خرید و بعضی ها می گفتن خوش به حالتون خریدی که شما کردین از همه چیز بهتره(ههه).اینم عکس اون روز:
٢ روز بود که کیانا جونم تب داشت و من و بابایی فکر می کردیم که خوشگل مامان و بابا یه کوچولو سرما خورده ولی دکتر گفت گوشش عفونت کرده و ممکنه تا ٢ شب دیگه هم تب داشته باشه ولی صبح روز بعد تمامی تن و صورت ملوس مامان دونه زده بود. با ترس و وحشت به دکتر زنگ زدم که گفت به خاطر تب شدید بوده .کیانا جونم خدا رو شکر رو به بهبودیه ولی یه روز صبح زوذ مرد کوچولوی مامان تمام شیری رو که خورده بود بالا آورد و این حالت کیارش فردا ظهر هم ادامه داشت که کیانا جون با دیدن کیارش شروع کرد به گریه کردن و بعد هم ناز دادن داداشی.الهی قربونتون بشم که اینقدر همو دوست دارین.
خلاصه کیارش رو هم بردیم دکتر که گفت تنها معدش بهم ریخته و بهتره یه مدت فقط و فقط شیر بخوره و فعلا هم مرکبات بهش ندیم.
آخراهای خرداده و این چند روزه یه بار رفتیم بوستان گفتگو و کلی هم تاب بازی و سر سره بازی کردین و خیلی هم خوش گذشت این هم عکس:
یه شب هم رفتیم پارک آب و آتش که مثلا شما آب بازی کنید و منم کلی لباس و حوله و دمپایی براتون آورده بودم . ولی متاسفانه خیلی شلوغ بود . کیارش که می خواست پرواز کنه و بپره وسط فواره ها . وقتی می خواستیم بریم کیارش به شدت عصبانی بود و دلش می خواست آب بازی بچه ها رو نگاه کنه ، کیانا هم ناراضی بود ولی فقط یه اخم کوچولوی خوشمزه رو صورتش بود. بعد تا انتهای پارک با پاهای کوچولوتون قدم زدین ، راه رفتین . اینم عکس از اون روز:
اینم دعوای پستونکی
کیارش همه تلاشش رو می کنه که پستونک کیانا رو بگیره
اینم کیانا و کیارش بعد از دعوا
وایییی نمی دونم چیکار کنم کیارش علاقه عجیبی به گاز گرفتن و مو کشیدن کیانا داره .
کیانا عاشق گردگیریه و کیارش هم جارو کردن خونه این هم عکسش:
این روزا مامان الی کارش خوردن و خوابیدنه
وروجکا تمامی اعضای بدنشون رو می شناسن و وقتی ازشون می پرسم با انگشت بهش اشاره می کنن .