کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

34 ماهگی کیارش و کیانا

فرشته های من 34 ماهگیتون مبارک خانه اسباب بازی : آخرین ماه پاییزه و هوا رو به سردیه ، از این به بعد کمتر می تونیم وروجکای بامزه رو پارک ببریم و باید از فضاهای سرپوشیده استفاده کنیم . اینجا خانه اسباب بازی نزدیک خونه س.   الهی قربون دل مهربون کیارشی برم که همیشه دوست داره خواهرش ماشین سواری کنه مرد کوچولو نقاشی که کشیده رو نشون می ده و خانوم طلا خیلی جدی نقاشی می کشه طلا خانومم اصرار داشت با میکی موس عکس بگیره. مامان فدای موهای فرفری و خنده خوشگلت بشه قربون چشات برم که اینجوری تو تلسکوپ نگاه می کنی ای خدا چیکار کنم : خانوم طلا علاقه بی حد و حسری به کتاب داره و به شیوه خودش کتاب می خونه و گاه...
28 آذر 1392

33 ماهگی کیارش و کیانا

نفسای مامان الی 33 ماهگیتون مبارک فصل سرد و همیشه دوست داشتم ولی نگرانی این روزای من سرماخوردگی و عود کردن آلرژی کیاناس و امیدوارم که بلا از خوشگلای من همیشه دور باشه . کیارش و کیانا همو خیلی دوست دارن و کیارش هم همیشه از کیانا حمایت می کنه و عاشقانه دوستش داره و اینجا یه شاخه گل رو به خواهر جونش تقدیم می کنه   کیانا جونم علاقه زیادی به کاج و میوه اون داره ، اینجا هم مشغول چیدن میوه کاجه:   مامان من عاشقتم: این روزا کیارش مرتب بهم ابراز علاقه می کنه و میگه مامان من عاشقتم ! اولین باری که بهم گفت ازش پرسیدم مامانی عاشقتم یعنی چی ؟ کمی فکر کرد و گفت یعنی دوستت دارم دنیا ، دوباره کمی فکر کرد و گفت یعنی همیشه...
4 آذر 1392

32 ماهگی کیارش و کیانا+پنجمین سفر هوایی

خوشگلای من 32 ماهگیتون مبارک و پر از شادی و سلامتی بهترین لحظات دنیا لحظات مادر بودنه و خدایا هزاراااااااااااان بار شکررررررررررت که من دوتا از بهترین و پاکترین و معصومترین فرشته های تو رو دارم و این یعنی آخر بخشندگی و لطفت به من مادررررررررر چه خانوم زیبا و با شخصیتی ، چه تیپی زده ، چه عینکی ، چه کلاهی!! این که خواهر خوشگله خودمه پس بذار یه ذره لم بدم   شاعر شدن خانوم کوچولو!!!!! از حدودای یک سالگی هر وقت پارک می رفتیم و کیانا تاب بازی می کرد براش شعر تاب تاب عباسی رو می خوندم ولی الان مدتیه خانوم خلاقِ من شعر رو به صورت زیر می خونه تاب تاب عباسی خدا منو نندازی اگه منو بندازی منم تو رو می ندازم خونه مامان...
4 آبان 1392

31 ماهگی کیارش و کیانا

فرشته های زمینی دو سال و نیمگیتون مبارک خدای من هزاران بار شکر مذاکرات شیرین کیارش و کیانا: واسشون کلاه قرمزی میشم ، هاپو میشم و گاز گازیشون میکنم ، گریه میشم و بوس یوسیشون می کنم، اسب میشم و بهشون سواری میدم  و و و ....بعد که می رم سراغ کارای خودم میشنوم که کیانا میگه مامان شیطونه ها !!!! کیارش میگه مامان ناقلا س بعدم غش غش به مامان شیرینکارشون می خندن کیانا به کیارش میگه ، داداشی برو آرایشگاه موهاتو کوتاه کن داماد بشی . کیارش در جواب میگه من دامادم ! تو برو داماد بشو .کیانا میگه من عروسم داماد نمیشم و در نهایت قبول می کنن که کیانا عروسه و کیارش داماد کیارش به ماهیتابه روی گاز اشاره می کنه و می گه داداش مامان ت...
31 شهريور 1392

30 ماهگی کیارش و کیانا+از پوشک گرفتن کیارش و از شیر گرفتن

انگار همین دیروز بود که مروارید هایی در وجودم بودید ،انگار همین دیروز بود که برای دیدن روی ماهتون لحظه شماری می کردم ،انگار همین دیروز بود که پا به این دنیا گذاشتید. هر روزتون مثل دیروز نیست .عزیزانم چقدر زود بزرگ میشین ،لحظات با شما بودن ، بهشته!!  تنها ترسم ایته که از شما جا بمونم و نتونم از لحظه به لحظه های با شما بودن لذت ببرم .چون امروز برای روزهای که می آید لحظه شماری می کنم و می دونم که فردا برای رفتنشون بی تاب می شم. فرشته های زمینی عاشقانه دوستون دارم و به عشق شما نفس می کشم عاشقانه های خواهر و برادری: جوجوهای من در کنار همه دعواها ، همدیگه رو عاشقانه دوست دارن و به هم ابراز می کنن از پوشک گرفتن کیارش: تصمیم گرفت...
27 مرداد 1392

29 ماهگی کیارش و کیانا

کیارش و کیانای عزیزم 2 سال و چهار ماه دارین و امیدوارم 29 ماهگی پر از شادی سلامتی باشه براتون. چون پروزه پوشک گیری کلید خورده از خدای بزرگ می خوام که به منم صبر و توان مضاعف بده که بتونم از این کار مهم سرافراز بیرون بیام .اینجا بوستان جوانمردان ایران و دو تا از بازیکنای تیم ملی آلمان   کادوی تولد 2 سالگیتون یه دوچرخه صورتی واسه کیانا و یه دوچرخه آبی واسه کیارش بود که بعد از چند ماه بهتون تقدیم شد . مبارکتون باشه و ایشاله به سلامتی ازشون استفاده کنید الهی مامان فدای پاهای کوچولوتون بشه که بعداز چند روز تمرین دوچزخه سواری رو یاد گرفتین . داستان شب: از وقتی 28 ماهه شدین شبا موقع خواب براتون داستان میگم ا...
7 مرداد 1392

28 ماهگی کیارش و کیانا +از پوشک گرفتن کیانا

کیارش و کیانای عزیزم، نفسای مامان ، دوستتون دارم فراوون و بهترینها رو براتون آرزومندم .با همه خستگی و بی خوابی هایی که دارم ، دوست دارم همیشه خوشحال باشید و برق شادی رو تو چشای خوشگلتون ببینم . مدتیه هوا خیلی خوب شده و منم عصرا می برمتون پارک البته با همراهی بابا و مامان جون و افسانه جون و ... روزای تعطیل هم بابایی یه پارک حسابی می بردمون پارک پرواز: کلی تو محوطه بازی سرسره و تاب بازی کردین و بعد از اومدن عمو مرتضی و پارسا هم رفتیم شهربازی پارک و اونجا هم کلی خوش گذروندین. البته به من و بابایی هم خوش گذشت آخه ما هم ماشین سواری کردیم شب بهاری  خنکی بود و خیلی بهمون خوش گذشت و البته کیارش نمیخواست از پارک دل بکنه و تما...
7 مرداد 1392

سلام پدرم، دوستت دارم

خداوندا، خداي مهربان من، مي‌خواهم با تو سخن بگويم، اما زبانم ناتوان است. فقط مي‌توانم حس كنم، حس كنم كه آهنگي در دلم جريان دارد، قلبم سرشار از محبت پدر است. قلبم سرشار از محبت پدر است و تو، تو كه او را به من هديه كرده‌اي. خداوندا تو گفته‌اي كه اگر مي‌خواهيد مرا بشناسيد، خود را بشناسيد. من هم تو را شناخته‌ام، در وجود پدر. مهرباني و عطوفت تو را در قلب مهربان پدر، رحمت و گذشت تو را در نگاه پدر، زيبايي را در لبخندش، درستي و صداقت را در كلامش، بخشندگي را در دست‌ها و استواري را در گام‌هايش. مي‌خواهم دعا كنم چون اين تنها زباني است كه دلم مي‌شناسد. خدايا به مغفرت و بخشندگي‌ات بر همه‌ي پ...
31 ارديبهشت 1392

27 ماهگی کیارش و کیانا

کیارش و کیانای عزیزم یه دنیا دوستتون دارم و براتون می میرم ،احساساتم وصف نشدنین و قابل توصیف نیستن اما هر کلمه جدیدی که یاد می گیرید و هر جمله ای که به زبون میارید احساسات مادری من غلیان می کنه و بوسه بارونتون می کنم ، اغلب به احساسات من با بوسه شیرینی جواب می دین ، اون وقت مامان لبریز از احساس میشه و تو آسمون پرواز می کنه . خدایا به خاطر وجود این دو گل زیبا شکر شکر..... اولین روز 27 ماهگی خاله سپیده دوست مهربون مامان اومد خونمون و بعد از اینکه کلی با وروجکا بازی کرد و شما هم سپیده سپیده از دهنتون نمی یوفتاد ، رفتیم شهر بازی نزدیک خونه و حسابی بهتون خوش گذشت. متاسفانه نتونستیم زیاد بیرون باشیم چون هوا به شدت سرد و طوفانی شد. مامان د...
30 ارديبهشت 1392

مادرم! هستی من ز هستی توست

مادر یعنی مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! مادر یعنی به تعداد همه روزهای اینده تو، دلواپسی! مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری! مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد! مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود! مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن… مادرم روزت مبارک مادر كه مي شوي صبور تر مي شوي،مهربان تر و آرام تر . مادر كه مي شوي خيلي واژه ها برايت رنگ عوض مي كنند،مهمترين ها در زندگيت جابه جا مي شوند ،و دغدغه هاي ذهني ات تغيير مي كند. مادر كه مي شوي خواب و خوراك جايش را به بچه و شير خشك مي دهد و تفريحت به جاي قدم زدن و...
16 ارديبهشت 1392