چهار سال و سه ماهگی نفسهای من
خدایا گوشه چشمی از تو کافیست تا هر رنجی به رحمت ، هر غصه ای به شادی، هر بیماری به سلامتی،هر گرفتاری به آسایش و آسانی، هر فراقی به وصل ، هر قهری به آشتی،هر زشتی به زیبایی،هر تاریکی به نور،هر ناممکنی به معجزه تبدیل شود .پروردگارا تمام وجود و هستیمان را ، آرزوهایمان را غرق محبت و نگاه معجزه گرت بفرما
چهار سال و سه ماهگی مبارک
فوتبالیستها:
کیارش و کیانا علاقه زیادی به فوتبال پیدا کردن و کیارش تمایل زیادی به تماشای همه مسابقات ورزشی خصوصا فوتبال داره
یه روز شاد و پر انرژی:
سفری به دل طبیعتی ناب:
دنیای کودکی چه زیباست ، تو دلهای پاکشون بجز دوستی و مهربونی نیست و وقتی با هم هستن ، صدای خنده و شادیهاشون همه فضا رو پر میکنه .به هر حال کیارش و کیانا ب همراه ترنم گلی سفر خوبی رو تجربه کردن و البته که به ما هم خیلی خوش گذشت.
حرفهای بامزه:
- خانوادگی مشغول پاک کردن نخود فرنگی هستیم ک یهو کیارش میگه ما چه خانواده خوشبختی هستیم ک تو کارا به هم کمک میکنیم
- کیارش میگه از دایی علی بپرسیم ک چه ضد آفتابی میزنه که هنوز سفیده
- بیرون بودیم که کیانا با دیدن یه دختر کوچولوی مو بلوند با ناراحتی ازم پرسید که چرا اجازه نمیدی موهامو طلایی کنم. منم با کلی آیه و قسم که خدا موهاشو اینجوری کرده و کیانا دوباره ناراحت که چرا خدا موهای منو اینجوری نکرده و در آخر ازم خواست که بزرگ شد بهش اجازه بدم موهاشو طلایی کنه
- یه روز کیارش از خواب بیدار میشه و احساس میکنه کسی خونه نیست(البته دایی مهدی پیشش بوده ) به قول خودش حس خیلی بدی داشته
- گاهی خاطرات کودکیشونو از روی وبلاگ براشون می خونم و هر بار میگن مامان ممنونم ک خاطراتمونو مینویسی
- پیکنیک بودیم و همگی دور سفره که ناهار بخوریم ولی کیارش رو هندوانه نشسته بود و تکون نمی خورد ، ازش پرسیدم چرا نمیای بشینی ؟ در جوابم گفت مگه نمی دونی نمیتونم رو زمین غذا بخورم
ماه و ژیار:
تاتر ماه و ژیار دومین تاتری بود که کیارش و کیانا دیدن و البته اینبار همراهی با شیرین جون و اجرای بینظیر مهسای عزیزم بسیار دیدنی تر بود و خیلی بهمون خوش گذشت.
پیش به سوی علم:
کیارش و کیانای عزیزم اولین قدم به سوی آموزش علم رو برداشتن .