کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

روز تولد کیارش و کیانا

    دختر و پسر  نازم، چه زیباست لحظه های آمدنتان را به انتظار نشستن  چه دل انگیز است و چه شوقی دارد دیدن روی ماهتان برای اولین بار و چه خاطره انگیز و شیرین است قدمهای کوچکتان را در زندگیمان گذاشتن و لحظه لحظه گام برداشتنتان به سوی سعادت و خوشبختی و هر چه که زیبایی هست دختر و پسرم عاشقانه هایی که نوشته میشود خاطره هایی است که در انتظار دیدن شما به وجود می آیند خاطره هایی است از شما , از هدیه هایی که خداوند به ما عطا کرده با امید به روزی که با چشمان زیبایتان این خاطرات را بخوانیید و بدانیید که چقدر برای ما عزیز بودیید و هستید و خواهید بود تا روزی که  این خاطرات را بخوان...
29 اسفند 1389

خاطرات دوران بارداری و زایمان

٧ تیر 1389 صبچ اول وقت رفتم آز دادم و قرار شد بعد از ظهر بابایی بره و جواب آزمایش رو بگیره. ساعت ٢ بود که رفتم تهران کلینیک دیدن سارا و گل پسرش و با دیدن راستین کوچولو برای اولین بار دلم لرزید و آرزو کردم که جواب آزمایشم مثبت باشه . بعد از ظهر بابا نتونست جواب آز رو بگیره و خودم رفتم .خانومی که جواب آزمایشات رو می داد به خانومهایی که باردار بودن تبریک می گفت ولی به من چیزی نگفت ، من هم کلی ناراحت شدم ولی برگه آزمایش رو که دیدم مقدار بتا خیلی زیاد بود و مشکوک شدم و رفتم پیش دکتر . خانوم دکتر بهم تبریک گفت و من هم خوشحال و خندان رفتم خونه و بابا رضا یه عالمه خوشحال شد. بعد به مامان بزرگ زنگ زدم و خبر بارداری رو دادم که...
29 بهمن 1389