کیارش و کیاناکیارش و کیانا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

دوقلوهای من کیارش و کیانا

Ghuovvuyvyuv

18ماهگی کیارش و کیانا

هر روز خدای بزرگ رو به خاطر صبر و حوصله ای که بهم داده شکرمی کنم ، هر روزی که می گذره و چیز جدیدی یاد می گیرید و فهم و درکتون نسیت به اطرافتون بیشتر می شه واسه من یه عالمه جذابیت داره.گلدونه های زندگی من ، هجده ماهگیتون مبارک البته وارد شدن به هجده ماهگی برای من کلی استرس داره ، آخه آخر همین ماه باید واکسن بزنید و منم شنیدم که این واکسن از اون واکسناس کیانا خیلی دختر حرف گوش کنی شده و هر کاری که من بخوام رو برام انجام می ده مثلا صبحا خودش بالشش رو از اتاق میاره و دراز می کشه و میگه می می . اگه کنترل تلویزیون و یا هر چیز دیگه ای رو بخوام برام میاره. الهی من فدای گل خوشبوی زندگیم بشم. و اما کیارش ، قند عسل مامان با نمک بود با نمک تر...
4 شهريور 1391

17 ماهگی کیارش و کیانا

17 ماهگی خوشگلای من مبارک باشه تازه وارد هفدهیمین ماه زندگیتون شدین که بابا رضا جونی ما رو برد سرزمین عجایب و کلی به وروجکا خوش گذشت ، سوار قطار ، تاب پرنده و ... شدین و خسته و کوفته برگشتیم خونه البته سرزمین عجایب به کیارش خیلی خوش گذشت ولی کیانا زیاد رو مد نبود و از تو بغل بودن هم خسته شده بود و می خواست راه بره ولی اونجا خیلی شلوغ بود و نمی شد خانوم کوچولوی ما تنهایی راه بره. خوشگلای من این روزا تمرین رقص پا می کنن و منم دلم می خواد پاهای کوچولوش رو گاز گازی کنم ، تازه بوس صدادار هم می فرستن و هر کی رو دوست داشته باشن مثل دایی مهدی رو بوس هم می کنن نیمه شعبان با دوقلوها رفته بودیم پارک که یهو کیانا متوجه سایه خودش روی زمی...
1 مرداد 1391

16 ماهگی کیارش و کیانا

یه عکس داغ داغ از دعوای دوقلوها الهی قربونتون برم که روز به روز شیرین تر میشید. مثلا کیانا خودش رو خیلی لوس میکنه و یه خرس خیلی بزرگ داره که خاله زری جون بهش داده که این خرس یه قلب خیلی بزرگ تو بغلشه و هر وقت چشم کیانا به این خرس میوفته ، قلب خرس رو بوس می کنه ولی هنوز که هنوزه منو نبوسیده . کیارش هم که اهل قره و این روزا تمرین بشکن می کنه. دلم واسه انگشتای کوچولوی مرد کوچولوم غش می ره. علاقه عجیبی به کلید و پریز دارید و الانم که هزار ماشاله از مبل بالا می رید و لوستر و هالوژنهای خونه رو هزارررررررررر بار روشن و خاموش می کنید و هیچ ترفندی هم تا حالا موثر نبوده. این هم دعوای دوم دوقلوها تو ١٦ ماهگی این هم قیافه کیانا ...
17 تير 1391

پدرم ! روزت مبارک

پدر عزیزم باش و با بودنت ، باعث بودن من باش با تمامی وجودم دوستت دارم این روز رو از طرف خودم و کیانا و کیارش به بابا رضا جون هم تبریک می گم. در ضمن این روز رو به مرد کوچولوی خودم ، کیارشی هم تبریک می گم.   ...
17 خرداد 1391

15 ماهگی کیارش و کیانا

بالافاصله که وارد پانزدهمین ماه تولد شدن، فوق العاده فهمیده شدن و یه کارایی میکنن که آدم شاخ در میاره، از دیوار راست بالا می رن و شدیدا اهل قر کمر  کیارش و کیانا جونم هزار ماشاله خیلی باهوشن و اولین روزی که از روی کتاب بهشون آموزش حیوانات و میوه ها رو شروع کردم ، خیلی علاقه نشون دادن و خیلی هم بامزه کتابهاشونو ورق می زنن. کیارش همون روز گاو رو شناخت و وقتی بهش می گم گاو کو؟ کتاب رو ورق میزنه و گاو رو نشون میده و صدای گاو رو هم در میاره.هوراااااااااااااااااااااا کیارشی با سواد می شود. یه روز که شلوار کیارش رو درآوردم که بشورمش وقتب برگشتم دیدم شلوار کیارش نیست ، حدس زدم که کیانا برداشته و ازش پرسیدم شلوار کیارش کو؟ میاریش؟ او...
3 خرداد 1391

13 ماهگی کیانا و کیارش ، راه افتادن،واکسن 1 سالگی+دومین سفر هوایی

کیانا خانوم ، خوشگل خانوم ، طلا خانوم فردای جشن تولدش با پیرهن خوشگلی که لیلی جون واسه تولدش آورده و مشغول بازی با واکری که بابا رضا جون براش خریده. روز جمعه فردای جشن تولد ، من و مامان جون و دوقلوها رفتیم جشن سیسمونی کوروش نی نی تو دلی مرضیه جون . کیارش اون روز هم مثل روز تولدش خیلی بی تابی و بی قراری می کرد و شب هم که بر گشتیم خونه همش منو گاز گازی می کرد . فردای جشن دیدم که کیارش ذوق زدس و لب باللییش رو می ده بالا که مامانی بیا 2 تا دندون نیش درآوردم. الهی واسه پسرم بمیرم که اینقدر موقع دندون درآوردن ادیت میشه. به سلامتی و مبارکی الان کیارش 6 تا دندون داره و کیانا هم 6 تا. شنبه با بابا رضا رفتیم مرکز بهداشت و واکسن 1 سالگیتون...
1 فروردين 1391

مادرم ! روزت مبارک

مادرم روزت مبارک مادر اعتراف می کنم از تو گفتن و برای تو نوشتن ، قلمی توانا و هنری بی همتا می خواهد که شرمگینانه، من فاقد آنم. این روز بزرگ رو به مادرم که تو این مدت همیشه همراه و پشتیبانم بوده تبریک میگم . کیانا جونم این روز روز تو هم هست ، دختر قشنگم روزت مبارک وای خدا جونم می میرم واسه اون روزی که کیانا و کیارش روز مادر رو بهم تبریک بگن ...
1 فروردين 1391

14 ماهگی کیانا و کیارش و سال نو 91

سفره هفت سین رو امیر پسر عمه با سلیقه چیده بود و ما رو هم برای تحویل سال خونشون دعوت کرده بود و من و بابا رضا هم صبح زود بیدار شدیم و خیلی فوری خوشگلامونو آماده کردیم و سال نو 91 رو خونه عمه لطیفه جشن گرفتیم. اما متاسفانه کیارش سرما خورده بود و کمی بی حال بود. به هر حال امیدوارم سال جدید سال پر باری برای همه باشه. متاسفانه دو یا سه روز بعد کیارش حالش بدتر شد و کیانا هم سرما خورد و بعد از اون مبتلا به اسهال و سوختگی پا شدن ، بعد از اسهال پای کیارش حسابی سوخته بود و خیلی بی تابی می کرد و من هم یه روز تصادفی شعری رو که عسل جون چند سال پیش خونده بود و منم صداشو با گوشیم ضبط کرده بودم گذاشتم و کیارش هم که اهل شعر و شاعریه خیلی مجذوب صدای عسل ش...
1 فروردين 1391

جشن تولد 1 سالگی و 1 سالی که گذشت

کیارش و کیانای عزیزم تولدتون مبارک   ٣شنبه ، ٢ اسفند تولد وروجکای من بود که تصمیم گرفتم جشن رو ٥شنبه بگیرم . همه چیز فوق العاده عالی بود و همه عزیزای فامیل هم بودن . خدا رو هزار بار شکر می کنم که بهم این همه انرژی داد که بتونم جشن اولین سال تولدتوتو بگیرم. کیانا هزار ماشاله با انرزی وصف ناپذیری تا آخر مراسم سرحال و قبراق بود ولی کیارش خیلی کلافه بود. آخه پسر گلم زیاد شلوغی رو دوست نداره و متاسفانه موقع بریدن کیک و باز کردن کادوها لالا بود.     گوشه ای از تزیینات تولد   این هم کیک تولد با طرح پو  به سلامتی ١ سالتون تموم شده و خیلی هم با مزه و بانمک شدین . منم می خوام یه کم...
1 اسفند 1390
11117 0 15 ادامه مطلب