چهل ماهگی کیارش و کیانا+سفر به شمال
گلهای زیبای من چهل ماهگی مبارک
کیارش و کیانا خوشحال و سرمست در کنار دوستشون نیکا
خانه کودک:
مدتیه کیارش و کیانا تمایل زیادی به مهد کودک پیدا کردن و خیلی به کلاس زبان و نقاشی علاقه نشون میدن . فعلا که به خانه کودک رضایت دادن
حرفهای بامزه:
- دارم دستامو می شورم کیارش میگه مامان آبو ببند ، هدر نده ، بهش میگم اینو از کجا یاد گرفتی میگه از تلویزیون
- کیانا میگه مامان چرا پا داریم؟ واسه اینکه راه بریم ، مامان پا نداشته باشیم بغلم کنی، بهش میگم بایذ خدا رو شکر کنی که سالمی ، مامان سالم یعنی چی؟ اینکه دو تا دست داری و دوتا پا و بدنت سالمه ، مامان چرا دو تا سر نداریم
شمال-نمک آبرود
اواسط خرداد به همراه باباجون اینا راهی شما شدیم و بااینکه مسیر زیادی رو رفت و برگشت به خاطر ترافیک دو را بودیم ولی کیارش و کیانا برعکس من بسیار خوش سفر بودن.سفر به شمال همزمان با تولدم بود که خالی از لطف نبود و تولدم رو بیشتر از هر سالی خاطره ساز کرد
ساحل هتل هایت
بوی گاو
کنار خیابون و هر جایی که گاو می دیدن کلی ذوق می کردن و ما ما می کرد و سریع اسم گاو به انگلیسی می گفتن .کیانا قبل از اینکه خودِ گاو ببینه بوی اونو استشمام میکرد و میگفت بوی گاو میاد براش توضیح دادم که بوی گاو نیست و این بوی پی پی گاو ِ کیارش میگفت اه چقدر کثیف پس مامانیش کجاست؟ ببردش دستشویی پی پی کنه آخه چقدر کثیفه همه جا سوسکی میشه
دریاچه ولشت
کنار دریاچه به کیارش و کیانا خیلی خوش گذشت و به همراه باباجون و مامان جون قایق سواری کردن